جایگاه انسان در نظام حقوق بشر اسلامی در بیستمین جلسه گروه علمی فلسفه حقوق+خلاصه بحث

بیستمین جلسه گروه علمی فلسفه حقوق برگزار شد
بیستمین جلسه گروه علمی فلسفه حقوق با موضوع: جایگاه انسان در نظام حقوق بشراسلامی با ارائه بحث: حجت الاسلام والمسلمین دکتر طالبی و با حضور اعضاء محترم گروه: یکشنبه ۲۷ دی ۹۴ ساعت ۱۹ در اتاق جلسات مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

دراین جلسه حجت الاسلام والمسلمین دکتر طالبی فرمودند:
نظام حقوق بشر در اسلام عبارت است از منشوری از آن دسته از حق‌ها که هر انسان از آن جهت که انسان است، دارای آنهاست. صاحب حق در این منظومه حقوقی انسان است. انسان در این نظام حقوقی نه هرآنکس است که دارای بدن انسانی باشد، بلکه هرآن موجودی است که دارای روحی باشد که در مسیر حرکت به مقام انسان کامل در حال حرکت است. از نگاه فلسفه اسلامی و از نگاه متون مقدس در دین اسلام فقط چنین موجودی دارای حقوق بشر است.
نگاه عقلی (فلسفی) به انسان:
انسان=حیوان ناطق
حیوان ناطق = حیوان عاقل
حیوان عاقل = حیوان(جسم نامی حساس متحرک بالاراده) + دارنده عقل نظری + پیرو عقل عملی)
پیرو عقل عملی= عاقلی که به پیروی از عقل عملی خویش کار نیک انجام می‌دهد.
کار نیک = عملی است که کمالی (غیرمادی) برای فاعل دربردارد. در صورتی کمال غیرمادی اثر کار نیک است که فاعل، آن کار را به قصد تقرب، یعنی تشبه، به خدا که منبع نامتناهی همه کمالات است، انجام دهد.
بنابراین، انسان حیوانی است که برخی از اعمالش را برای تقرب (یعنی تشبه) به خدا انجام می‌دهد. در نتیجه، انسان حیوانی متأله است. حاصل آنکه:
انسان = حیوان ناطق = حیوان متأله
مطابق تعریف بالا از ماهیت انسان، بشر دارای ماهیتی مرکب از اجزای مختلف است. بشر به معنای جوهر نامی حساس متحرک بالاراده عاقل (نظری و عملی) است. این ماهیت مرکب با فقدان هریک از اجزا، از تمامیت می‌افتد. همچنان‌که اگر جوهر بودن یا نامی بودن را در این دنیا از ماهیت انسان حذف کنیم، انسانیت او از بین می‌رود؛ اگر عقل عملی یا بخشی از آن را از انسان سلب کنیم، موجود فاقد عقل عملی یا فاقد بخشی از آن، انسان نخواهد بود.
بنابراین، می‌توان به روشنی دریافت که داشتن عقل عملی (و پیروی از آن) فصل مقوم ماهیت انسان است. به بیان کوتاه و روشن، حد نصاب انسانیت، افزون بر داشتن عقل نظری، پیروی از عقل عملی است. فقدان عقل عملی یا نبود بخشی از آن مساوی با جهل است. به تعبیر دیگر، کسی که از عقل عملی پیروی نمی‌کند، جاهل بوده و دارای حد نصاب انسانیت نیست، هرچند ممکن است وی دارای مراتب عالی عقل نظری و صاحب نظر در دانش‌های گوناگون باشد.
بر این اساس است که در حکمت متعالیه بر این مسئله تأکید می‌شود که نفوس ناطقه آدمیان همواره تا قبل از مرگ دستخوش تغییرند. نیت‌ها و اعمال انسان در خوی و خصلت‌ و اوصاف نفس تأثیر می‌گذارند. چنانچه نیت‌ها و افعال آدمی نیک باشند، نفس آدمی به تدریج دارای ملکات حسنه و متصف به فضایل اخلاقی می‌شود. وقتی نفس دارای صفات نیکو شود، در بدن مثالی نفس که همواره با آن همراه است و حقیقت نفس را نمایش می‌دهد، تأثیر مستقیم گذاشته و شکل باطنی و حقیقت انسان از صورت بدن طبیعی‌اش که در این جهان قابل رؤیت است، زیباتر می‌شود. به بیان دیگر، آدمی به دلیل کسب ملکات نیک و فضیلت‌های اخلاقی دارای حقیقتی زیباتر از قبل می‌گردد. نفس آدمی در پرتو اطاعت از عقل عملی به موجودی بهتر از قبل تبدیل می‌شود.
همچنین، اگر انسان به جای داشتن نیت خوب و انجام کار نیک، نیت پلید داشته و کار بد انجام دهد، این حالت در نفس ناطقه تأثیر نامطلوب گذاشته و با تبدیل شدن به ملکه کار زشت، رذیلت‌ها نماد حقیقت انسان شده و صورت بدن مثالیِ همراه با نفس، زشت‌تر از صورت بدن طبیعی می‌شود تا جایی که شکل بدن مثالی انسان به صورت حیوان تبدیل شده و در اثر انبوه رذایل به موجودی حتی پست‌تر از حیوان تبدیل می‌شود.[۱]
نتیجه آنکه، حقیقت انسان با ترک مستمر کار نیک و با عصیان دائم از فرمان‌های عقل عملی، به تدریج به حیوان یا موجودی پست‌تر از آن تبدیل می‌شود. بنابراین، اطاعت از عقل عملی در ماهیت و حقیقت انسان نقش عنصری دارد. اطاعت از عقل عملی با انجام دادن کار نیک همراه است. کار نیک عملی است که دارای کمال باشد. کاری دارای کمال است که شخص فاعل آن را برای تقرب (تشبه) به خدای کامل مطلق انجا ‌دهد. در غیراین‌صورت، چون آن عمل ربطی به کامل مطلق ندارد، کمالی دربر نخواهد داشت.
در نتیجه، انسان حیوان عاقلی است که با خدا ارتباط دارد.

در یک کلام:
انسان عبارت است از حیوان ناطق. حیوان ناطق به معنای حیوان عاقل است. عقل حقیقتی است که خدا آن را به انسان عطا فرموده است تا به وسیله آن به سعادت برسد. بنابراین، عقل دارای دو نوع کارکرد است. کارکرد عقل نظری درک امور مربوط به هست‌ها و نیست‌هاست که یا به‌طور بدیهی و یا با تفکر حاصل می‌شود. شأن عقل عملی انسان آن است که امور مربوط به بایدها و نبایدها را ابتدا درک کرده و سپس با ایجاد اراده در انسان به اعضا و جوارح فرمان دهد کار نیک انجام دهند و از کار بد اجتناب کنند. انسان نیز از این فرمان اطاعت کند، یعنی کار نیک انجام دهد. به بیان دیگر، هویت انسانی اقتضا می‌کند که او با خدا ارتباط داشته باشد. اگر کسی عقل عملی‌اش کارکرد نداشته باشد، یعنی متأله نباشد و کار نیک برای تقرب به خدا انجام ندهد، از دایره انسانیت خارج می‌شود، همچنان که اگر موجودی فاقد عقل نظری باشد یا دارای حیوانیت نباشد، انسان نیست.
نگاه نقلی (قرآنی و روایی) به انسان:
آیات شریف قرآن دلالت بر این مطلب دارند که برخی از انسان‌ها در اثر انجام بعضی کارهای ناپسند عقل (عملی) خود را از دست می‌دهند و از جرگه آدمیان خارج می‌شوند. این موجودات انسان صورت، دارای سیرت حیوانی یا پست‌تر از حیوان می‌شوند. هرچند آنها چشم و گوش و مغز دارند و خوبی‌ها و بدی‌ها را به‌درستی می‌شناسند (یعنی عقل نظری‌شان درک می‌کند)، اما چون به این خوبی‌ها عمل نمی‌کنند و از بدی‌ها اجتناب نمی‌ورزند، عقل عملی‌شان ضعیف می‌گردد تا بدانجا که هویت انسانی خود را از دست می‌دهند و چون بدون عقل(عملی)‌اند به جرگه حیوانات می‌پیوندند. به شهادت قرآن کریم، این افراد کور و کر و فاقد عقل‌ (عملی) هستند!
قرآن کریم به هنگام معرفی برخی انسان‌نماها که از دایره انسانیت خارج شده‌اند، به چند وجه سخن گفته‌ است.
الف) برخی از آیات می‌گویند بعضی افراد باوجود آنکه عقل نظری دارند و با اینکه حجت بر آنها تمام شده است، یعنی به حقانیت دین خدا واقفند، ولی چون به جای اطاعت از خدا و پیامبر از هوای نفس خویش پیروی کرده و آیات خدا را تکذیب و انکار می‌کنند، از زمره انسان‌ها خارج شده‌اند. این افراد به لحاظ ارزش مانند حیوانات و یا پست‌تر از حیواناتند. نمونه‌هایی از این دسته آیات به شرح زیر است:

  1. آیه ۵ سوره «جمعه» عالمان یهود را در صدر اسلام که پایبند احکام الهی نبودند و آیات خدا را تکذیب می‌کردند، همانند الاغ‌هایی معرفی کرده است که کتاب‌های فراوانی را حمل می‌کنند.[۲] این افراد یقینا می‌دانستند که رسالت حضرت پیامبر اسلام(ص) و معجزه جاودانه‌اش، یعنی قرآن کریم، برحق است، اما چون آن را تکذیب و انکار کردند، از جرگه انسانیت خارج شدند.
  2. همچنین، خداوند سبحان در آیات ۱۷۵ و ۱۷۶ سوره «اعراف» درباره دانشمندی یهودی به نام بلعم باعورا سخن می‌گوید که در عهد حضرت موسی(ع) زندگی می‌کرد و ابتدا از مقربان درگاه الهی بود. اما چون او پس از مدتی از روی استکبار و دنیاطلبی دست از دین خدا برداشت و آن را تکذیب کرد و با حضرت موسی(ع) عناد ورزید، قرآن کریم وی (و افرادی شبیه او) را که با آگاهی دین خدا را تکذیب و انکار می‌کنند، همانند سگ معرفی کرده و می‌فرماید:

“وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ (۱۷۵) وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث ذَّلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ” (اعراف/۱۷۶).
وجه دلالت این آیات شریفه بر مدعا واضح است. اینکه می‌فرماید «او مثل سگ است» یعنی از دایره انسانیت خارج شده است. چرا؟ چون از عقل عملی‌اش پیروی نکرد و کار نیک را (که فرمان عقل عملی است) انجام نداد. بلکه او از هوای نفس خود پیروی کرد. به این دلیل خداوند در سوره فرقان فرموده است:
“أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا (۴۳)  أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا” (فرقان/۴۴)
در ادامه آیات سوره اعراف چنین آمده است: “به تحقیق بسیاری از جن و انس را برای جهنم آفریدیم. آنها دارای قلب‌هایی (عقل‌هایی) هستند که با آن چیزی را نمی‌فهمند و دارای چشم‌هایی هستند که با آن چیزی را نمی‌بینند و با گوشهایشان چیزی نمی‌شنوند. آنها مانند چارپایان بوده، بلکه از آنها گمراه‌ترند. ایشان همان غافلانند. (یعنی با خدا هیچ‌گونه رابطه‌ای ندارند و از او غافل شده‌اند)” (اعراف/۱۷۹)[۳]
۳. “کسانی که آیات ما را تکذیب کردند کرها و لال‌هایی هستند که در تاریکی‌ها به‌سرمی‌برند.”[۴]
۴. “ای کسانی که ایمان آوردید، خدا و پیامبرش را اطاعت کنید و از ایشان رویگردان نشوید در حالی که شما شنوایید و مانند کسانی نباشید که گفتند شنیدیم در حالی که نمی‌شنوند. به درستی که بدترین جنبندگان نزد خداوند کرها و کورهایی هستند که نمی‌فهمند.”[۵]

خدای آفریننده، چنین موجوداتی را کور و کر و ناتوان در درک و فهم می‌داند، هرچند این افراد به ظاهر دارای قوای بینایی و شنوایی و قوه عاقله (نظری) هستند. مراد خدا این نیست که این افراد به دلیل ضعف در عقل نظری و در نتیجه،  ضعف در شناسایی حق از آن پیروی نکردند. به این دلیل در آیه بعد دخول در جهنم جزای این دسته از آدم‌نماها دانسته شده است. این در حالی است که مسلما جزای کسی که عقل نظری‌اش درست شناسایی نمی‌کند، یعنی علمش اندک است،[۶] خروج از انسانیت و سپس دخول در آتش جهنم نیست. بنابراین، معلوم می‌شود مراد از عقل در این آیات عقل عملی است.
ب) طیف دیگری از آیات قرآن کسانی را که آگاهانه از دین او اعراض می‌کنند (مرتد)؛ یا افزون بر آن با آن مبارزه کرده (کافر حربی)، بر خدا دروغ بسته، دین خدا را تحریف کرده و راه را بر مردم در مسیر سعادت می‌بندند و ایشان را همانند خویش به ورطه گمراهی می‌کشانند، همانند حیوانات یا چیزی پست‌تر از آنها معرفی کرده است. برخی از این آیات عبارتند از:
۱. ” الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ” (محمد/۱)
پس از بیان چند آیه در ادامه آمده است: “…الَّذِینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ وَ النَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ” (محمد/۱۲)

  1. “وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ کَذِبًا أُوْلَـئِکَ یُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ یَقُولُ الأَشْهَادُ هَـؤُلاء الَّذِینَ کَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَهُ اللّهِ عَلَى الظَّالِمِینَ (۱۸) الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ‌اللّهِ وَیَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ هُم بِالآخِرَهِ هُمْ کَافِرُونَ (۱۹) أُولَـئِکَ لَمْ یَکُونُواْ مُعْجِزِینَ فِی الأَرْضِ وَ مَا کَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِیَاء یُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا کَانُواْ یَسْتَطِیعُونَ السَّمْعَ وَ مَا کَانُواْ یُبْصِرُونَ” (هود/۲۰)

ج) همچنین، برخی از آیات قرآن پیمان‌شکنی با پیامبر خدا را نیز سبب تنزل یافتن انسان از مقام انسانیت می‌داند. خدای متعال در آیات ۵۵ و ۵۶ سوره انفال در این‌باره می‌فرماید:
“إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ کَفَرُواْ فَهُمْ لاَیُؤْمِنُونَ (۵۵) الَّذِینَ عَاهَدتَّ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّهٍ وَهُمْ لاَیَتَّقُونَ ” (انفال/۵۶)

حضرت امام صادق(ع) در پاسخ به سؤالی درباره چیستی عقل فرمود: “العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان”، “عقل آن چیزی است که به‌وسیله آن خدا ‌پرستیده می‌شود و مقامات بهشتی به‌دست می‌آیند.”
بنابراین، عاقل کسی است که از عقل عملی پیروی کند، یعنی برای تقرب به خدا کار نیک انجام دهد. اگر کسی چنین نباشد، عاقل به عقل عملی نیست. چنین شخصی در هویت انسانی خویش، همانند حیوانات، ناقص است. ازاین‌رو، وی از مدار انسانیت خارج می‌شود و اهل دوزخ است.
نتیجه آنکه، از نظر عقل و نقل، داشتن عقل نظری برای انسان بودن کافی نیست؛ بلکه افزون بر آن، داشتن عقل عملی، یعنی پیروی از آن نیز از اجزای فصل مقوم ماهیت انسان است. اگر بنا بود کار عقل عملی چیزی بیش از درک خوب و بد نباشد، چرا خدای متعال در قرآن کریم این حیوانات انسان‌نما را که حجت بر آنها تمام شده و به‌خوبی خوب و بد را درک می‌کنند، بی‌عقل خوانده است؟

نتیجه:

  1. انسان عبارت است از حیوان دارای عقل نظری و پیرو عقل عملی.
  2. از نگاه عقل و نقل، اعتقاد به خدا و داشتن ارتباط با او لازمه انسان بودن و فصل مقوم انسانیت است.
  3. ماهیت انسان امری تشکیکی است. هرچه کارکرد عقل نظری و پیروی از عقل عملی در انسان بیشتر باشد، مرتبه انسانیت انسان، والاتر است.

افرادی که از مرحله انسانیت تنزل کنند، دارای حقوق نباتی (تغذیه، بهداشت و درمان و سلامت) و  حقوق حیوانی (استفاده از حواس ظاهری و باطنی، حق امنیت جانی و آزادی در حرکت و جابجایی) هستند. این افراد دارای حقوق بشر در مرتبه نفس ناطقه نیستند. برای نمونه، حق شرکت در انتخابات و تصمیم‌گیری درباره آینده جامعه انسانی و … ندارند.


[۱] آیات قرآن این مطالب را تأیید می‌کنند. در قسمت بعد با عنوان «حقیقت انسان از نظر وحی» در این‌باره بیشتر سخن خواهیم گفت.
[۲]مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الْحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَارًا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ لَایَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (جمعه/۵).
[۳]“وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کَثِیرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ” (اعراف/۱۷۹)
[۴]“وَالَّذِینَ کَذَّبُواْ بِآیَاتِنَا صُمٌّ وَبُکْمٌ فِی الظُّلُمَاتِ …” (انعام/۳۹)
[۵]“یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ وَلاَ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ (۲۰) وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لاَ یَسْمَعُونَ (۲۱) إِنَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ“(انفال / ۲۲)؛
[۶]البته به شرط آنکه جاهل مقصر نباشد، یعنی در یادگیری علومی که اکتساب آنها برای سعادتش لازم بوده است، کوتاهی نکرده باشد.