“قلب از نگاه علامه طباطبائی با محوریت تفسیر المیزان“ در جلسه گروه علمی عرفان+خلاصه بحث

یکصد و پنجاه و ششمین جلسه گروه علمی عرفان با موضوع قلب از نگاه علامه طباطبائی با محوریت تفسیر المیزان“ با ارائه “حجت الاسلام والمسلمین شهسواری“ و با حضور اعضاء محترم گروه چهارشنبه ۱۲ دی ۹۷ ساعت ۱۹ در مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.

خلاصه مباحث مطرح شده بدین شرح می باشد:

واژه قلب با مشتقاتش بیش از صد بار در قرآن کریم به کار رفته است، و در احادیث پیشوایان معصوم علیهم السلام بسیار استعمال شده است، از این رو می توان گفت از اهمیت خاصى برخوردار است. ولى مراد از آن نمی تواند همین جسم صنوبرى شکلى است که در طرف چپ بدن قرار گرفته و با ضربان مداوم خود، خون را به تمام بدن مى‏فرستد و حیات طبیعی را تداوم مى‏بخشد بوده باشد، زیرا در آیات متعدد قرآن کریم اوصافی به قلب نسبت داده شده که با این جسم صنوبرى شکل (دل) تناسب ندارد. به طور مثال:

ایمان، کفر، نفاق، تعقل، فهم، عدم تعقل، قبول حق، عدم پذیرش حق، هدایت، ضلالت، خطاء، عمد، طهارت، آلودگى، رأفت، غلظت، الفت، ذکر، غفلت، رعب، غیظ، شک، تردید، رحم، قساوت، حسرت، آرامش، تکبر، حسد، عصیان، لغزش، و امورى دیگر از این قبیل، به قلب نسبت داده شده است. در صورتى‏که جسم گوشتى صنوبرى شکل، که در فارسى دل نامیده مى‏شود نمى‏تواند منشأ این آثار باشد. بلکه این آثار، آثار نفس و روح انسانى است.

نمونه هایی از این تعابیر با استناد به آیات کریمه همانند:

۱- فهم و تعقل. «أَ فَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَتَکُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِها» حج/ ۴۶.

۲- عدم تعقل و فهم. «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها» اعراف/ ۱۷۹.

و مى‏فرماید: بر قلب آنها مهر نهاده شده پس نمى‏فهمند. «وَ طُبِعَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا یَفْقَهُونَ» توبه/ ۷۸.

۳- ایمان. «أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ» مجادله/ ۲۲.

۴- کفر و عدم ایمان. «فَالَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَهٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ» نحل/ ۲۲.

و نیز «أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» نحل/ ۱۰۸.

۵- نفاق.«یَحْذَرُ الْمُنافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَیْهِمْ سُورَهٌ تُنَبِّئُهُمْ بِما فِی قُلُوبِهِمْ» توبه/ ۶۴.

۶- هدایت یافتن. «وَ مَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ» تغابن/ ۱۱.

و نیز«إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى‏ لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ» ق/ ۳۷.

۷- غفلت. «وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ» کهف/ ۲۸.

۸- اطمینان و آرامش. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» رعد/ ۲۸.

و نیز«هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً» فتح/ ۴.

۹- اضطراب و تردید. «إِنَّما یَسْتَأْذِنُکَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ارْتابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِی رَیْبِهِمْ یَتَرَدَّدُونَ» توبه/ ۴۵.

۱۰- مهربانى و رحمت. «وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَهً وَ رَحْمَهً» حدید/ ۲۷.

و نیز «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ» انفال/ ۶۳.

۱۱- تندخوئى و سخت‏دلى. «وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ» آل عمران/ ۱۵۹

۱۲- محل نزول وحی « نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ» شعرا/ ۱۹۴

و نیز « قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ» بقره/ ۹۷

بر این اساس اکثر کارهاى نفسانى به آن نسبت داده شده است، افعالی همانند: ایمان، کفر، نفاق، تعقل، فهم، عدم تعقل، قبول حق، عدم پذیرش حق، هدایت، ضلالت، خطاء، عمد، طهارت، آلودگى، رأفت، غلظت، الفت، ذکر، غفلت، رعب، غیظ، شک، تردید، رحم، قساوت، حسرت، آرامش، تکبر، حسد، عصیان، لغزش، و امورى دیگر از این قبیل، به قلب نسبت داده شده است.

بنابراین، باید گفت: مراد از قلب همان گوهر مجرد ملکوتى است که انسانیت انسان به آن بستگى دارد.

علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان به مناسبت های متعدد به این مطلب اشاره فرموده در ذیل آیه شریفه ۲۲۵ سوره مبارکه بقره به مناسب بحث «کسب و اکتساب» از اعمال ارادی انسان می باشد به این نکته تصریح کرده می فرماید:

أن المراد بالقلب هو الإنسان بمعنى النفس و الروح، فإن التعقل و التفکر و الحب و البغض و الخوف و أمثال ذلک و إن أمکن أن ینسبه أحد إلى القلب باعتقاد أنه العضو المدرک فی البدن على ما ربما یعتقده العامه کما ینسب السمع إلى الأذن و الإبصار إلى العین و الذوق إلى اللسان، لکن الکسب و الاکتساب مما لا ینسب إلا إلى الإنسان البته.

و نظیر هذه الآیه قوله تعالى: «فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ:» البقره- ۲۸۳، و قوله تعالى: «وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ:» ق- ۳۳. (المیزان، ج۲، ص۲۲۸)

مراد از قلب خود آدمى یعنى خویشتن او و نفس و روح او است، براى اینکه هر چند طبق اعتقاد بسیارى از عوام ممکن است تعقل و تفکر و حب و بغض و خوف و امثال اینها را به قلب نسبت داد، به این پندار که در خلقت آدمى، این عضو است که مسئول درک است، هم چنان که طبق همین پندار، شنیدن را به گوش، و دیدن را به چشم، و چشیدن را به زبان، نسبت میدهیم، و لیکن مدرک واقعى خود انسان است، (و این اعضاء، آلت و ابزار درک هستند) چون درک خود یکى از مصادیق کسب و اکتساب است، که جز به خود انسان نسبت داده نمى‏شود. نظیر آیه مورد بحث در شهادت به این حقیقت آیه‏” فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ” (سوره بقره، آیه ۲۸۳) و آیه شریفه:” وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ” (سوره ق، آیه ۳۳).