مقدمه
بسمه تعالی
مجمععالی حکمتاسلامی در اسفند سال ۱۳۸۴ تحت اشراف و نظارت عالی حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامتبرکاتهم، پیرو دیدار جمعی از اساتید و فضلای علومعقلی حوزه علمیه قم با رهبر معظم انقلاباسلامی حضرت آیتاللهالعظمی خامنهایمدظلهالعالی در زمستان سال ۱۳۸۲ توسط گروهی از اساتید و نخبگان حکمتاسلامی پس از طی فرآیند ذیل تأسیس گردید:
- تشکیل جلسات هماندیشی در راستای تحقق منوّیات مقام معظم رهبری؛
- برگزاری جلسات کارشناسی در راستای بررسی طرحها و چگونگی اجرایی نمودن آن؛
- دیدار با حضرات آیات عظام جوادی آملی، سبحانی و مصباح یزدیدامت برکاتهم و بهره گرفتن از رهنمودهای این بزرگواران و تقاضای قرار گرفتن مجمععالی تحت اشراف و نظارت عالی اساتید معظم؛
- تهیه پیشنویس اساسنامه و ارزیابی آن از سوی کارشناسان مختلف.
- تدوین نهایی اساسنامه و تأیید آن از سوی ناظران معظم؛
- تعیین هیئت مؤسس مجمععالی از سوی ناظران معظّم عالی براساس ماده ۲۶ اساسنامه؛
- دیدار هیئت مؤسس با برخی از مراجع معظم تقلید و بهرهگرفتن از رهنمودهای ارزشمند این بزرگواران؛
- پذیرش عضویت اعضای پیوسته از میان اساتید و فضلای علوم عقلی اسلامی با توجه به شرایط اساسنامه (ماده ۱۶ فصل سوّم)؛
- برگزاری اولین مجمع عمومی و انتخاب اولین هیئت مدیره مجمععالی حکمتاسلامی؛
- شروع فعالیتهای رسمی از اسفند سال ۱۳۸۴.
برنامهها
- راهاندازی گروههای علمی ذیل با حضور اعضای پیوسته مجمععالی؛
- معرفت شناسی
- فلسفههای مضاف که از خرداد ۱۳۹۰ به چند گروه تقسیم شده است؛
– فلسفه
– کلام
– عرفان
– فلسفهعلومانسانی
– فلسفهاخلاق
– فلسفه دین
– فلسفهحقوق
– فلسفه سیاسی (در شرف راهاندازی)
- برگزاری نشستهای علمی در قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگرد؛
- برگزاری کلاسهای آموزشی( کوتاه مدت، بلند مدت و آموزشی – پژوهشی)؛
- برگزاری گردهمایی سالانه اساتید علومعقلی و تجلیل از مقام علمی پیشکسوتان حوزه حکمتاسلامی؛
- راهاندازی اولین کتابخانه تخصصی علومعقلیاسلامی؛
- راهاندازی واحد مشاوره علمی؛
- انتشار خبرنامه حکمتاسلامی؛
- تصدی بخش فلسفهاسلامی همایش روز جهانی فلسفه؛
- اجرای طرح جایگاهشناسی حکمتاسلامی؛
- برگزاری کارگاههای آموزشی و پژوهشی؛
- انتشار کتاب؛
- انجام پروژههای تحقیقاتی؛
- تولید محصولات صوتی و تصویری؛
- راه اندازی پایگاه اطلاعرسانی؛
- همکاری با مراکز مختلف علمی کشور در برگزاری برنامههای آموزشی و پژوهشی.
از اولین برنامههایی که از ابتدا نسبت به اجرای آن در مجمععالی حکمتاسلامی اهتمام جدی وجود داشت، برگزاری نشستهای علمی با حضور اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بود. نشستهای علمی که در دو قالب کرسیهای نظریهپردازی و میزگردهای علمی است، سعی در ایجاد و گسترش کرسیهای آزاداندیشی، فضای نظریهپردازی، نوآوری و تولید علم، در عرصه علومعقلیاسلامی دارد، ضمن اینکه نقد و بررسی عالمانه و منصفانه مباحث و نظرات مطرح شده و پاسخگویی به شبهات کلامی، عرفانی، اعتقادی و .. با حضور اساتید و کارشناسان را از دیگر اهداف برگزاری این نشستها میتوان ذکر کرد.
مجمععالی حکمتاسلامی بر آن است که با برگزاری نشستهای علمی در فضای عالمانه و به دور از عصبیتها با حضور اندیشمندان ارجمند به طرح مباحث و دیدگاهها، نقد شبهات و پاسخ علمی آنها بپردازد. نشستهای علمی که هر ساله شاهد برگزاری تعدادی از آنها از سوی مجمع عالی حکمتاسلامی هستیم، بحمدالله مورد استقبال علاقمندان به حکمت و فلسفهاسلامی قرار گرفته است.
امیدواریم که با عنایت خداوند متعال و توجهات خاصه حضرت ولیعصر. بتوانیم با برگزاری چنین برنامههایی در راستای دفاع از حریم اسلام و مکتب اهلبیت عصمت و طهارت(، در راستای بوجود آمدن فضای عقلانی و منصفانه گام برداریم.
مجمععالی حکمتاسلامی از همه اساتید، کارشناسان و صاحبنظران بزرگوار که دارای اندیشههای نو در موضوعات مرتبط با علومعقلیاسلامی میباشند و یا توان پاسخگویی عالمانه و منصفانه در یک فضای محترمانه به شبهات اعتقادی، کلامی، فلسفی و عرفانی را دارند دعوت بعمل میآورد، تا با برگزاری محافل علمی بر غنای علمی جامعه اسلامی افزوده شود، انشاءالله.
آنچه در این مجموعه خواهد آمد، میزگرد علمی، با موضوع ]هوشمصنوعی از دیدگاه فلسفه[ است، که با حضور اساتید و کارشناسان محترم در جلسهای کاملاً علمی برگزار گردیده است.
در خاتمه لازم میدانیم که از همه کسانی که در آمادهسازی این مجموعه تلاش و همکاری کردند، تقدیر و تشکر نماییم.
مجمععالی حکمتاسلامی
معرفی کارشناسان نشست
دکتر مینایی: بسم الله الرحمن الرحیم. با تشکر از مؤسسۀ عالی حکمت که فرصت مناسبی را برای بحث دربارۀ رابطه ذهن و هوشمصنوعی یا شناخت و هوشمصنوعی و هوشمصنوعی از دیدگاه فلسفه را که موضوعی زیر بنایی است را فراهم کردند. کارشناسان این نشست، آیتالله سیدمحمد، دکتر شهریاری و آقای عباسزاده جهرمی هستند. دکتر شهریاری، دبیر شورای عالی اطلاعرسانی و معاون فناوری اطلاعات قوۀ قضائیه و عضو شورای عالی فضای مجازی کشور هستند. آقای عباسزاده جهرمی نیز ارشد فلسفه از دانشگاه قم را دارند و کتاب مقایسهای تطبیقی را دربارۀ ذهن و هوشمصنوعی تدوین کردهاند و دکتری را هم در همین زمینه در حوزۀ نفس و نظریۀ جسمانیۀ الحدوث فلسفی صدرایی ادامه میدهند و خودشان مطرح خواهند کرد.
بنده ۱۷ سال دروس حوزوی را خواندهام و در کنار آن، ریاضی کاربردی در کامپیوتر، مهندسی نرمافزار و سیستمهای خبره و در دانشگاه میشیگان، هوشمصنوعی و شاخهای از هوشمصنوعی که دادهکاوی است را خواندهام. لذا آشنایی لازم به مباحث وجود دارد. بحث امروز چیستی هوشمصنوعی و تعریف آن است و اینکه آیا میتوان ماشینی ساخت که هوشمندانه عمل کند و هوشمندانه به چه معنا است، بعد روایت ضعیف و قوی آن، و در هر دو روایت امکانپذیری و پیادهسازی هوشمصنوعی در شاخههای مختلف، بحث میشود. سپس نظریههایی که بر ضد هوشمصنوعی است و براهینی که هوشمصنوعی را از جهت شناخت و فلسفۀ شناخت و فلسفه انکار میکنند تبیین و بررسی میشود به ویژه اینکه از دیدگاه فلسفۀ اسلامی آیا هوش میتواند در جایگاه دیگری غیر از انسان محقق شود و نفس یا قوای نفسانی تحقق پیدا کند؟ آیا آنچه را که به ذهن و کارکردهای ذهن نسبت میدهیم علاوه بر آن چیزی که قوای مختلف که در نفس ما هست از شهود، احساس، خلاقیت، خودآموزی میتواند برای ماشین هم تحقق پیدا کند؟ کارشناسان محترم ابتدا معرفی کوچکی از خودشان داشته باشند و بعد، بحث را شروع میکنیم.
دکتر شهریاری: بسم الله الرحمن الرحیم. حمید شهریاری هستم. در سال ۱۳۸۲ دکترای فلسفۀ تطبیقی را از دانشگاه قم گرفتم. یک سال مدعو دانشگاه منچستر بودم در باب نوشتن رساله در حوزۀ فلسفۀ اخلاق دربارۀ «السدیر مکاینتایر»[۱] که نوعی ارسطوگرایی را در حوزۀ فلسفۀ ارزشها ترویج میکند. کتابی در این زمینه با عنوان «فلسفۀ اخلاق در تفکر غرب از دیدگاه السدیر مکاینتایر» نوشته شده است که در سال ۸۵ به چاپ رسیده و در همان سال، کتاب سال فلسفۀ غرب جمهوری اسلامی شد. در حوزۀ فلسفۀ تطبیقی مطالعاتی دارم؛ منتهی رشتۀ تخصصیام فلسفۀ اخلاق است و به اقتضای رشتۀ تحصیلیام دورههایی را در مورد فلسفۀ نفس و فلسفۀ ذهن گذراندهام. از این جهت اینجا دعوت شدم که آشنایی کاملی با کارکردهای رایانه دارم؛ حدود ۱۷ سال است که در حوزۀ مدیریت فضای رایانهای کشور حضور دارم و مدیر مرکز تحقیقات علوم کامپیوتری اسلامی هستم و با کامپیوتر و کارکردهای آن به خوبی آشنا هستم. به طور متوسط هر دو سال یک بار در نمایشگاه خارج از کشور حضور داشتم و میدانم این حوزه چه پیشرفتهایی دارد و ما چگونه میتوانیم از این پیشرفتها استفاده کنیم. امیدوارم آنچه را در این نمایشگاهها مشاهده کردم و تجارب کاری بنده، کمکی برای بحثهای فلسفی باشد.
اخیراً بحثی را به نام فقه فنآوریهای نوین در حوزه شروع کردم که مباحث مربوط به حلال و حرام فنآوری را بحث میکنیم. آخرین بحث دربارۀ حرمت مکالمۀ تصویری بوده است و الان هم پنجشنبهها ساعت ۹ -۸ صبح در سالن نمازخانۀ مرکز تحقیقات کامپیوتر علوم اسلامی برقرار است.
دکتر مینایی: در خدمت آقای عباسزادۀ جهرمی هستیم که خودشان را معرفی کنند.
دکتر عباسزاده جهرمی: بسم الله الرحمن الرحیم. لیسانس کامپیوتر را از دانشگاه امیرکبیر گرفتم و بعد وارد حوزۀ علمیۀ قم شدم. به دلیل علاقه به مباحث انسانشناسی، فلسفه و مباحث علمالنفس فلسفه را در کنار بقیۀ مباحث حوزۀ علمیه ادامه دادم. کارشناسی ارشد تربیت مدرس دانشگاه قم را گرفتم. پایاننامهام قوای انسان و ارتباط آن با نفس بود که به موضوع انسانشناسی میپردازد. در سطح ۴ حوزه نیز مقایسۀ تطبیقی ذهن انسان و هوشمصنوعی را کار کردم. موضوع پایاننامۀ دکترایم پیامدهای جسمانیۀ الحدوث و حرکت جوهری نفس است که در دانشگاه قم مشغول هستم. عضو هیئت علمی دانشگاه جهرم نیز هستم.
دکتر مینایی: چون شاگرد آیتالله غروی هستید معرفی هم از ایشان داشته باشید.
دکتر عباسزاده جهرمی: آیتالله غروی در حوزۀ روانشناسی و علمالنفس کارهای شایستهای را انجام دادهاند و کلاس فلسفه، فقه و درس خارج دارند. در حوزه و فلسفه هم بیشتر در موضوع علمالنفس از ایشان استفاده کردم. ایشان استاد راهنمای بنده در پایاننامۀ سطح چهار بودند. چون ایشان روانشناسی هم کار کردهاند بخشی از هوشمصنوعی به مباحث روانشناسی هم میپردازد. خود ایشان، عنوان ذهن و هوشمصنوعی را برای پایاننامه سطح چهار پیشنهاد دادند.
تست تورینگ
دکتر مینایی: در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی دو پایاننامه دربارۀ رابطۀ نفس و هوشمصنوعی و در دانشگاه قم نیز بیش از سه پایاننامه در حال تدوین و ارائه هست. قدم بسیار مبارکی در این زمینه است. به ویژه مباحث پیچیدهای که ممکن است ارتباط با هوشمصنوعی به معانی خاص آن با فلسفۀ صدرایی با وجود نفس برای ماشین مطرح شود.
از زمانی که کامپیوتر به وجود آمد؛ یعنی در سال ۱۹۴۶ میلادی که «فون نویمن» توانست از جهان بیت و بایت و دنیای صفر و یک، یک سری عملیات ریاضی را پیادهسازی کند و عملیات ریاضی توسط ماشین با سرعت بالایی اجرا شود. گرچه کامپیوترهای آن زمان بسیار حجیم و با مصرف برق و انرژی بسیار زیاد بود؛ ولیکن از سال ۱۹۵۰، «آلن تورینگ»[۲] ایدۀ هوشمصنوعی را مطرح کرد و تست معروفی را به نام تورینگ و آزمایش تورینگ معرفی کرد که آیا این ماشینهایی که آقای نویمن به وجود آورد و اسم آن را کامپیوتر گذاشته بود، میتواند جای انسان را بگیرد و مثل انسان عمل کند؟ آیا میتواند روند هوشمندانه و متفکرانهای در کار خودش داشته باشد؟ رایانه در بعضی تعابیر، کمک یار (assistant) برای انسان مطرح میشد. آقای تورینگ میگفت که اگر در یک طرف دیوار باشید و با طرف دیگر، فقط از طریق سیمی ارتباط داشته باشید و بتوانید با آن طرف دیوار مکالمه کنید آن طرف دیوار ممکن است ماشین یا انسان باشد. اگر در ۱۵ یا ۲۰ دقیقه گفتگو با شخصی که پشت دیوار قرار دارد نتوانید تشخیص بدهید که این شخص ماشین است یا انسان و سؤال و جوابها به شکلی باشد که انسان را فریب بدهد و انسان نتواند بفهمد که طرفش انسان یا ماشین است و گمان کند که انسان است در این صورت میتوانیم به ایدۀ پیادهسازی هوشمصنوعی برسیم. دو پیشفرض در تست تورینگ وجود داشت: یکی، معنای هوش واقعی در انسان پیاده شده و مظهر هوش و هوشمندی و توانایی خلاقانه انسان است. دوم، از طریق درک زبان طبیعی و پردازش زبان طبیعی که اصطلاحاً «natural language process» میگویند. اگر ماشین و کامپیوتر توانایی این پردازش را داشته باشد و بتواند با انسان به شکل مکالمۀ طبیعی گفتگو داشته باشد و حتی سؤالهای احساسی و عاطفی او را جواب بدهد، از احوالپرسی عادی تا سؤالهای هوشمندانهای که در بحث question answering پرسش و پاسخها به وجود بیاید، آنگاه هوشمند است.
سه سال بعد از اینکه ماشین تورینگ مطرح شد آقای مینسکی در دانشگاه M.I.T آمریکا سیستمی به نام الیزا را به وجود آورد که الآن هم اگر به سایتهای دانشگاه M.I.T مراجعه کنیم این وجود دارد و میتوانید با آن گفتگو کنید؛ اگرچه این سیستم و چند سیستم دیگری که بعداً به وجود آمد موفق نبودند. بعد از چند سؤال سنگین میفهمیم که این ماشین نمیتواند پاسخگو باشد. عدهای مثل مینسکی در دانشگاه M.I.T رویکرد عصبشناختی (nerveologests) داشتند و خواستند مغز را کاملاً شبیهسازی کنند و هدفشان این بود که ما میتوانیم شبیه مغز انسان را که شبکۀ عصبی گستردهای است و محیط را دریافت میکند، Sense میکند و براساس آن تصمیمگیری میکند به وجود آوریم. الان هم معتقدند که ما میتوانیم مثل انسان را خلق کنیم.
عدهای دیگر مثل آقای «مک کارتی[۳]» و «دنیس ریچی[۴]» که خالق زبان سی بود و بزرگترین کسی بود که سیستم عامل لینوکس را به وجود آوردند. این دو در سال ۲۰۱۲ از دنیا رفتند. سال بسیار بدی برای عالمان هوشمصنوعی و کامپیوتر بود. چون بنیانگزارهای اصلی این ایدهها به دار فانی رفتند. اما این مسئله مطرح شد که مینسکی از این گروه جدا شد و به دانشگاه استندفورد آمریکا رفت که ما کاری به انسانیت نداریم ما میخواهیم فرآیند تفکر و ذهن و آنچه را که در ذهن اتفاق میافتد را پیادهسازی کنیم. روند استدلال، دو زبان لیسپ و پرولوگ را به وجود آورد که میتوان با این دو زبان، روندی را که منطق دارد و استدلال را شکل میدهد، پیادهسازی کرد. غیر از این دو، بحث تفکرگرایی، رفتن به سمت شبیهسازی ذهن یا شبیهسازی انسان و رفتارهای انسانی و نیز حوزۀ عملکرد یا حوزۀ تفکر، دو حوزۀ جداگانهای است که از ترکیبشان حوزۀ هوشمصنوعی به روایت قوی یا هوشمصنوعی به روایت ضعیف به وجود میآید که دوستان ما در اینجا توضیح خواهند داد.
پس از ایدۀ تست تورینگ، مباحث بسیار زیادی بین کسانی که مخالف هوشمصنوعی بودند و کسانی که موافق بودند شده است و گروه بسیار قوی از متفکران انگلیسی و آمریکایی برضد هوشمصنوعی هستند. این مسائل بین فلاسفه هم مطرح است. تاکنون در هالیوود از سوی کسانی که در حوزۀ فلسفه مینویسند چندین فیلم دربارۀ هوشمصنوعی با عنوان «artificial intelligence» ساخته شده است. حتی فیلمهایی که از هوشمصنوعی به صورتهای مختلف، نه با عنوان مستقیم استفاده کردهاند نیز وجود دارند؛ مثل فیلم مرد ۲۰۰ ساله که خاصیت میرا بودن و انعطافپذیری مانند انسان را در ربات ۲۰۰ سالهای ترسیم کند که با نوۀ سازندهاش ازدواج میکند و در آخر هم میمیرد. یا سه گانه یا چهارگانههایی که تحت عنوان «ترمیناتور» ساخته شده است. رباتی که از زمان آینده میآید، خودش را با انسانها قاطی میکند و میخواهد نجاتگر نسل انسانها باشد. یا فیلمهایی که ترکیبی از ربات و انسان را مطرح میکنند و یا حتی ذهن هنرمندهایی مثل ژول ورن که پیشبینی میکرد ما میتوانیم کارهایی را در این زمینه بکنیم. آنها هم ذهن خلاقانهشان به سمتی میرود که جنگ بین رباتها و انسان و چیزهای دیگری را مطرح میکنند.
این مسائل باعث میشود که اندیشمندان حوزۀ فلسفۀ اسلامی به مباحث زیرساختی امکانپذیر بودن بحث هوش به روایتهای مختلفش بپردازند تا دیدگاه فلسفۀ اسلامی در این زمینه واضح شود؛ به ویژه اگر بُعد عواطف و مباحث اخلاقی را نیز ضمیمه کنیم. تخصص آقای شهریاری در ابعاد حوزوی به این مسئله ارتباط پیدا خواهند کرد. تمام مباحث هویت و اخلاق در این زمینه جایگاه پیدا میکند. به ویژه الان که دنیای وب سه، بعد از اینکه وب دو مطرح شده بود دنیای مشارکت کاربران با کامپیوتر به شکل قوی از سال ۲۰۰۲ مطرح شد، بعد از ۲۰۱۰ به شدت، Customize، سفارشی شدن و شخصیسازی کسانی که در محیط وب فعالیت میکنند پررنگتر شده است. دنیای اطلاعات سنگین و اینکه هر کسی دستگاهش ارتباطی که با دنیای شبکۀ اینترنت و میلیاردها نود و گره روبرو است؛ اما براساس علایق این شخص سفارش میشود و به صورت هوشمندانه متوجه میشوند که در چه حوزهای فعالیت میکند و به شکل خاصی جستجویی که من دارم نتایجش با جستجویی که دانشجوی رشتۀ ادبیات دارد تفارت داشته و جوابهای متفاوتی از جانب ماشین به او ارائه خواهد شد و جذابیتهای دیگری که الان در این زمینه هست. به دنبال ساخت ربات از فوتبالیستهای مشهور هستند که بتواند برنده شود و میگویند ما میتوانیم تا بیست سال آینده به این مسئله برسیم و تاکنون هم چندبار پیش رفتند و شکست خوردند، رباتهای شبیه انسان که در زلزله میتوانند کمک کنند. بحث انسان را در جایی مطرح کردیم که تورینگ مطرح کرده بود اما از حوزۀ انسان فراتر میروند و شبیهسازی حیوانات را هم مطرح میکنند. انواع و اقسام حرکات حیوانات که دنیای غریزی خاصی و هوشمندی متفاوتی در آنها وجود دارد. الگوریتمهای متفاوتی از آنها استخراج میکنند و از حرکت پرندگان، زنبور عسل، مورچهها و نحوۀ موفقیتی که در کارشان وجود دارد الهام میگیرند.
امروز به بسیاری از الگوریتمهای هوشمند مصنوعی میپردازیم. به ویژه به بحث هوشمصنوعی از دیدگاه فلسفۀ اسلامی باید بررسی عمیقتری داشته باشیم و اینکه آیا نفس برای ماشین و برای جسم در اثر تکامل خودش با فراهم کردن شرایط امکانپذیر خواهد بود؟ ابتدا از آقای جهرمی که کتابی در اینباره با عنوان «مقایسۀ تطبیقی ذهن و هوش مصنوعی» دارند میخواهیم که در زمینۀ بحث نفس، قوای نفس، ذهن و قوای آن و ارتباطی که با مسائل هوش دارند، صحبتی داشته باشند.
رابطه قوای انسان و نفس
دکتر عباسزاده جهرمی: در فلسفۀ اسلامی برای موجودات زنده، قوایی قایل هستیم که از حیات نباتی شروع میکنیم، بعد حیات حیوانی و حیات انسانی. رابطۀ این قوا که مبدأ افعال انسان هستند با نفس که جوهری است که حقیقت حیات را برعهده دارد و فعالیتهای انسان را مدیریت میکند چگونه است؟ پاسخ این سؤال در مباحث فلاسفه توجه شده است. ابنسینا نظریهای ارائه کرده و ملاصدرا هم در نظریهای با عنوان «النفس فی وحدتها کل القوی» به طور مفصل به آن پرداخته است. اما ذهن به عنوان بخشی از توانمندیهای انسان که میخواهد به علم حصولی و حیطۀ وجودی انسان بپردازد در بین قدما کمتر به این عنوان مطرح شده است. این واژه معادل کلمۀ mind و خاستگاهش غرب بوده است. گرچه ما در فلسفه، قوای انسان را داشتهایم و دربارۀ آن بحث شده است؛ اما عنوان ذهن بیشتر از غرب و فلسفۀ آنان وارد مباحث فلسفی ما میشود. در پاسخ به اینکه علم حصولی چگونه برای ما محقق میشود این را با عنوانی مثل ذهن مطرح میکنیم. اما رابطه این ذهن با نفس چگونه است؟ میتوان آن را در ذیل همان بحث رابطۀ قوای انسان با نفس مطرح نمود. از نظریهای که ملاصدرا مطرح میکند میتوانیم الگو بگیریم و به سؤالاتی که دربارۀ رابطۀ ذهن و بقیۀ قوا و توانمندیهای انسان وجود دارد پاسخ دهیم. سعی کردیم این مسئله را در بحث قوای انسان و ارتباط آن با نفس که در مجموعهای چاپ شده است ارائه کنیم.
معانی هوشمندی
اصل هوشمصنوعی از این فعالیت ذهن انسان الگو گرفته شده است. چون «هوشمندی» در بین نظریهپردازان رشتۀ هوشمصنوعی معانی مختلفی دارد. گاهی میگویند که معادل توانایی سختافزار در پردازش اطلاعات است. این پردازش کردن اطلاعات درصدد این نیست که مشکلی در حیطۀ مقایسه آن با هوش انسانی به وجود آورد. گاهی هوشمندی در حوزۀ نرمافزار مطرح میشود. نرمافزار هوشمند به برنامهای میگویند که قدرت نظارت بر تولید خود را داشته باشد. این تعریف در هوشمصنوعی مدنظر نیست و چالش مهمی برای مسئلۀ انسانشناختی نیست؛ زیرا برنامهنویس طوری برنامه را مدیریت و طراحی میکند که بر محیط خودش ناظر باشد.
اما اگر بگویید هوش به معنای توانایی برنامه در شبیهسازی فکر انسان است، هوش را به همان معنایی که به انسان نسبت میدهیم به برنامه و رایانه نسبت دادهایم. درست است که برنامۀ رایانه از فکر انسان الگو گرفته شده است؛ اما بعدیها که آمدند گفتند که خود این دستگاه فکر دارد؛ یعنی کامپیوتر صاحب بخشی از وجود انسان به معنای هوشمندی شد. این هوش، هوشی نیست که ما در روند طبیعی آن را داشته باشیم؛ بلکه مصنوعی است. وقتی هوشمندی به این معنا شد این سؤال پررنگ میشود که آیا میتوانیم حیات مصنوعی داشته باشیم؟ هوشمصنوعی به این معنا به ربات نسبت داده میشود. طبق این معنا اگر ورودی دستگاه تغییر پیدا کرد، رایانه میتواند خودش را تطبیق بدهد و پاسخ مناسبی برای آن پیدا کند. البته هوشمندی در این حوزه هم با معنای قبلی تداخل پیدا میکند. این بخشی از چالشها با توجه به هوشمصنوعی و مقایسۀ آن با انسان است که در مجامع علمی مطرح میشود.
چگونگی دستیابی ربات به هوشمندی انسان
متخصصان این فن؛ مثل مک کارتی (پدر هوشمصنوعی) میگوید که یک ترموستات ساده سه باور دارد: باور دارد که اینجا گرم است؛ سرد است؛ معتدل است. چگونه میتوان باور را به همان معنایی که به انسان نسبت میدهیم به رایانه نسبت دهیم؟
من با متخصصان این فن زیاد بحث کردهام. عاطفه یکی از موضوعاتی است که میگوییم تفاوت انسان با ربات است. آنها عاطفه را به ربات نسبت میدهند و به همان معنایی که ما خودمان که عاطفه داریم میخواهند بگویند عاطفه دارند. بله! اگر عاطفه به معنای بروز رفتار عاطفی مثل خنده و گریه باشد ممکن است ربات عاطفه داشته باشد. اما آیا هیجان و انبساط درونی که برای وجود انسان حاصل میشود برای ربات رخ میدهد؟ در اینجا باید روانشناسی تفاوتها را مشخص کند.
در پاسخ به این سؤال که چه زمانی ربات به هوشمندی انسان دست پیدا میکند و میتواند فکر را پیادهسازی کند تست تورینگ مطرح شد. تورینگ معیاری ارائه میکند که اگر زمانی این معیار محقق شود ماشین میتواند فکر کند. تورینگ میگوید که اگر ماشین پاسخ سؤالات را مثل انسان بدهد، میتواند فکر کند.
یک سایت اینترنتی[۵] طراحی شده که هر سؤالی میپرسید پاسخی میدهد که به آن چت هوشمند میگویند که در راستای پیادهسازی همین مسئله است. هر سؤالی که بپرسید اگر در بانک اطلاعاتی جوابش را داشته باشد، جواب میدهد و اگر نداشته باشد، سعی میکند بانک خود را به روز کند تا حقیقت قدرت پاسخگویی را نشان دهد و بتواند تست تورینگ را محقق کند.
اما آیا اگر تست تورینگ جواب مثبت بگیرد، ماشین میتواند فکر کند فکری که قوهای از قوای انسان است. یعنی ما در فلسفۀ اسلامی میگوییم توانمندی نفس انسانی است که با توجه به حیات و رتبۀ وجودی که بالاتر از حیوانات است قرار میگیرد و این را مدیریت میکند. اگر به اینجا رسید آن فکر را میتوانیم برای آن بیاوریم.
آقای دکتر شهریاری بحث روایات قوی و ضعیف را مطرح کنید.
تقریرهای قوی و ضعیف هوشمصنوعی
دکتر شهریاری: ما در این حوزه سه پرسش اصلی داریم. اگر این پرسشها را از هم تفکیک کنیم میتوانیم بفهمیم که بحثمان به چه حوزهای از دانش مربوط میشود و چگونه میتوانیم به آن پاسخ دهیم و روایات قوی و ضعیف هوشمصنوعی هم معلوم میشود. پرسش اول این است که آیا رایانهها میتوانند اعمال هوشمندانهای را انجام دهند؟ اگر کسی به این سؤال پاسخ مثبت دهد به این معنا است که بعضی کارهایی را که انسانهای هوشمند میتوانند انجام دهند ماشینها هم میتوانند انجام دهند و روایت ضعیفی از پاسخ به هوشمصنوعی در اینجا شکل میگیرد. این سؤال به حوزه فنآوری مربوط است که مهندسان فنآور باید به این سؤال جواب دهند که آیا ماشین میتواند کار هوشمندانه انجام دهد؟ که در رشتۀ مهندسی از آن بحث میشود.
سؤال دوم این است که اگر فرض کنیم که جواب سؤال اول مثبت است اگر رایانهها و ماشینها بتوانند برخی اعمال هوشمند را انجام دهند آیا به همان طریق، اعمال هوشمندانه را انجام میدهند که انسانها انجام میدهند؛ یعنی نحوۀ انجام کارشان با نحوۀ کار هوشمندانۀ انسان، یکی است. اگر پاسخ به این سؤال مثبت باشد روایت کمی قویتر از روایت ضعیف شکل میگیرد. کسانی میتوانند به این سؤال پاسخ دهند که در روانشناسی مهارت داشته باشند، بتوانند نحوۀ اعمال هوشمندانۀ انسان را توصیف کنند و از مهندسان کمک بگیرند و نحوۀ عمل ماشین را توصیف کنند و بعد بگویند که آدم هم اینطوری عمل میکند و این دیدگاه روانشناسی است. در مرحلۀ سوم بگویند که این دو با یکدیگر مسانخت دارند و همسانند.
سؤال سوم که روایت قوی از هوشمصنوعی را ترسیم میکند این است که اگر رایانهها اعمال هوشمندانه را به شیوهای که انسانها انجام میدهند انجام بدهند آیا این امر مستلزم گزارۀ دیگری هست؟ گزاره این است: آیا این امر دلالت میکند که رایانهها ویژگیهای ذهنی و روانشناختی نظیر انسان دارند؟ یعنی آیا آگاهی، اراده، تفکر و عاطفه دارند؟ مثلاً ما از چیزی خوشمان میآید و یا بدمان میآید و ناراحت میشویم آیا رایانهها هم مثل انسان عاطفه و احساس دارند؟ پاسخ به سؤال سوم اگر مثبت باشد تقریر افراطی از هوشمصنوعی را شکل میدهد. پاسخ به سؤال سوم، علاوه بر دانش مهندسی و روانشناسی در حوزۀ تخصصی فلاسفه است. برخی براساس روایت قوی گفتهاند که آدمها باید منتظر باشند و زمانی میآید که رباتها قوی میشوند و پیشرفت میکنند به طوری که آرزو میکنیم که ما را به عنوان حیوان خانگی کنار خانهشان راه بدهند. برخی چنین تقریری از آیندۀ جهان ترسیم کرده و گفتهاند که بشر با دستان خودش ماشینی میآفریند که تمام ویژگیها و کارکردهای انسان را دارد؛ چون ماشین است خطا هم نمیکند و اگر هم بکند قابل قیاس با انسان نیست. لذا آهسته آهسته به سمتی میرود که یادگیری خودش را افزون کند و بعد چون انسان خطاهایش بیشتر از ماشین است به درجهای میرسد که تفوق ذهنی بر بشر پیدا میکند و بر بشر غالب میشود. فیلمهایی که آقای دکتر اشاره کردند ناظر بر همین است که ماشین غالب میشود. در بعضی فیلمها اشاره میکنند که این ماشینها دو گونهاند: رباتهای خیر و رباتهای شر. یعنی حتی در ساحت اخلاقی هم ماشین به درجهای میرسد که یک ربات خیر داریم که میخواهد بشر را از نیستی و نابودی نجات دهد و یک ربات شر داریم که میگوید که بشر نوع ضعیف است و بهتر است که نباشد و ما باشیم و بهتر میتوانیم جهان را اداره کنیم.
آنچه که مطرح شد صورت مسئله در سه ساحت مهندسی، روانشناسی و فلسفه بود.
امکان تحقق نفس و ذهن برای ماشین از دیدگاه فلسفه
دکتر مینایی: در تکمیل صحبت آقای دکتر شهریاری و آقای عباسزاده باید عرض کنم که رباتهای ساخته شده که در بیمارستانهای ژاپن شبیه پرستارها عمل میکنند یا رباتهایی که در کانادا ساخته شده است در زیبایی مثل زیبایی جنس مؤنث است و میخواهند کارکرد ازدواج را با یک رابط فراهم کنند. این تلاشهای صورت گرفته در این زمینه است. اینکه عاطفه (emotion)، ترس، وجدان و گونههای مختلف احساس را شبیهسازی کردند آیا به سمت این پیش میرود که اینها مانند آنچه که در انسان است در ربات هم محقق شود؟ سؤال اساسی از آیتالله غروی دربارۀ دیدگاه قوی هوشمصنوعی است که ایجاد نفس و ذهن را برای کامپیوتر و به ویژه ماشین، عین آن چیزی که در فلسفۀ صدرایی وجود دارد که نفس جسمانیۀ الحدوث است ممکن میداند. چه بحث حیات در آن مطرح باشد چه نباشد. حتی بحث حیات را الان اینکه DNA و کروموزمها به شکلی قرار بگیرند که مواد اولیه اینها تک یاختهای سلولی به شکل خودکار از فراهم شدن محیط شکلی حاصل شود که آن فرآیند تبدیل حیات در نطفه را موجب شود یا مباحث دیگری که در تک یاختههای سلولی هست که باکتریهای بسیار سادۀ اولیه که به وجود میآیند و ادامۀ حیات پیدا میکنند که بالفرض هم تحقق پیدا کند و وجود داشته باشند و ایجاد هم داشته باشند با بحث خداشناسی، توحید و عقاید منافاتی ندارد؛ مثل نظریۀ حدوث که کسانی که قایل به نظریۀ حدوث در کلام و فلسفه هستند فکر میکنند که اثبات خدا از طریق حادث بودن جهان است؛ درحالیکه؛ اگر جهان ازلی بود و حادث نبود نیز جهان ذاتاً فقیر و ممکن است و در حیات، بقاء و در ازلی بودنش فقیر و وابستۀ ازلی و ابدی است. آیا در دیدگاه فلسفه از جهت امکان عقلی، امکانش هست که نفس و ذهن برای ماشین تحقق پیدا کند و فرآیند درک و شناخت نیز چگونه اتفاق میافتد؟ آیا درک و شناخت میتواند برای ماشین به وجود بیاید؟
آیتالله غروی: در ارتباط با سؤالی که اشاره فرمودید، فرض کنید که بشر دستگاههایی ساخت که تمام اعمال هوشمندانۀ ما را انجام میدهد؛ یعنی کشف کرد که مقدار هوشی، فکری، رفتاری و عاطفی انسان چقدر است و چه مکانیزمی بر ارتباط اینها حاکم است و دستگاهها را براساس این الگو، آن هم با کمک گرفتن از تکنیکهای مختلف توانستیم بسازیم. این جنبۀ مهندسی مسئله بود، از جنبۀ مهندسی آن هم بگذریم و در خود جنبۀ مهندسی روایت قوی آن را ببینیم و بگوییم که مکانیزم دستیابی به این خصوصیات رفتاری، رفتارهای هوشمندانه، کنشها و واکنشهای عاطفی و حسی، همانند انسان است. با فرض اینکه از این هم بگذریم. بگوییم این روایت متوسط و خاص را پذیرفتیم.
در اینجا باید به نکتهای توجه داشته باشیم. تا اینجا آنکه مهم است ما راه دوری نرویم. بشر چه کار کرده است؟ بشر با تکنیکهای که داشته و برآورد فعالیت و رفتارهای انسان و مکانیزم و قانونمندی که بر اینها حاکم بوده بر دستگاهها پیاده کرده است بهطوریکه دستگاهها -ربات یا غیر ربات- همان فعالیتها را انجام میدهد و همانطور پاسخ میدهد. این کار را انسان کرده است. یعنی انسان با تکنیکی که از یک سو به دست آورده و از سوی دیگر، این قانومندیهای رفتاری، روان شناختی و ذهنی را به دست آورده اینها را در ساختار خاصی ریخته و به شکلی به صورت رایانهها و رباتها اعمال کرده بهطوریکه این فعالیتها از این ماشین به دست میآید؛ ولی باید توجه داشته باشیم که براساس آنچه را که از خودش فهمیده و درک کرده است _قانونمندیها، فرآیندها و مکانیزمها_ توانسته اینها را به این صورت از کار درآورد بهطوریکه دستگاهها همانطور جواب دهد. تا اینجا باید توجه داشته باشیم ماشین، ماشین است. جسم، جسم صناعی و طبیعی است. اینطور نیست که حیات ایجاد کرده باشد. الآن که از این رباتها و دستگاهها کارهای عجیبی ظاهر میشود و انسان خیلی از آن استفاده میکند گاهی اوقات کارهای بسیاری از انسانها را بهطور صحیحتر انجام میدهند. بالاترین اینها مثل خود حیات نخواهد بود. حیات ایجاد نکرده، دستگاهی ایجاد کرده براساس الگوهایی که به خود انسان مربوط است و اینها را در این ماشین پیاده کرده است بهطوریکه آن ماشین فعالیتهای مختلف را دارد. این طور نیست که موجود حیاتمندی را ایجاد کند که رشد، تغذیه، تکامل، فعالیتهای فیزیولوژی و فعالیتهای بیوشیمیایی داشته باشد. به این نکته باید توجه داشت که این کاری که ربات انجام میدهد اینطور نیست که خودش بتواند به خودش آگاهی پیدا کند و از آگاهیهای خودش اطلاع پیدا کند. خودش بتواند در مقابل محیط اجتماعی مقاومت کند. بتواند چیزی را اختیار کند که برخلاف آن چیزی است که پیشبینی میشده است. جنبههای معنوی در جای خودش. الان بحث را در بحثهای فلسفی صدرالمتألهین نمیبرم که نفس چیست؟ نفس را در چه عرصههایی مطرح میکنند که به انسان که میرسد کمالات نفسانی نباتات و حیوانات را دارد و رابطۀ او با قوای خودش چگونه است. آیا این فعالیتها مربوط به نورونها و این فعل و انفعالات فیزیولوژیکی یا بیوشیمیایی است؟ بحث را آنجا نمیبرم؛ البته اگر لازم بود این را هم بیان میکنیم. آنچه را که اینها در دو عرصه مطرح میکنند نمیتوانند نتیجۀ عرصه سوم را از آن بگیرند که بگویند پس ما رباتی حیاتمند و با عاطفه ساختیم. تظاهر عاطفی فرق دارد با اینکه به این ارگانیزم خود میل پیدا کند و خودش حالت لذت و غم را تجربه کند، دغدغۀ ذهنی اضطراب و حالتهای معنوی، اخلاقی و ارزشهای اخلاقی را تجربه کند. اینکه این انسان خودش را در اینجا مذمت کند که چرا کردم، چرا انجام ندادم، تصمیم بگیرد که خودش را اصلاح کند این حرفها در مورد ربات مطرح نیست.
قبل از اینکه بحثهای فلسفی مشاء و ملاصدرا را مطرح کنیم که رابطۀ نفس و بدن را چگونه بیان میکنند و رابطۀ فعالیتهای فیزیولوژیکی را با مغز و رابطۀ نورونها با خود قسمت تجرد نفس چگونه قابل ترسیم است، میخواهم این را عرض کنم مطلب سوم اهمیت دارد که هیچ از آن در نمیآید. والا هیچ مهم نیست. بفرمایید بشر کارش به جایی میرسد که صحبت سر این است که دقیقترین فعالیتهای ذهنی، رفتاری، هیجانی، احساسی، عاطفی محاسبات را بدست آورند و بعد دستگاهها را طوری تنظیم میکنند که همان مکانیزم روان شناسانه بر این جریان ربات حاکم باشد که آن مرحله دوم است که اشاره فرمودند که هنوز نرسیدهام. برفرض که همه اینها حاصل بود آخرش به اینجا میرسیم که دستگاهی است که انسان با دست قدرت درست کرده است. معنایش این است که انسان به خودش، هوش و آگاهی خودش استیلاء پیدا کرده است. مکانیزم اینها را به دست آورده و بعد، ابزارهای مختلف از علوم مختلف را به دست آورده، به کار گرفته و ساخته است، دستگاههایی که به بسیاری از این محرکها پاسخ میدهد. سخن در این است که آیا احساس لذت جنسی برای او پیش میآید. احساس، نه رفتار، رفتار مسئله دیگری است. این نیست.
دکتر مینایی: اینکه ماوقع که الان اتفاق افتاده و این ماوقع ولو به هر شکلی شبیهسازی یک وجدان و عواطف انسانی با عملکرد انسان را داشته باشند به منزلۀ حیات داشتن و ارگان بودن نیست و تحقق پیدا نکرده است.
آیتالله غروی: آنکه میخواهم عرض کنم این است. اینها ذهن انسان درست نکردند که فعالیت حیاتی انسان است؛ بلکه در شکلی صناعی شبیهسازی کردند. مباحث پیچیدۀ فلسفی را نمیخواهم در اینجا ذکر کنم. من میگویم که این هوشمصنوعی و ربات، شادی، علم حضوری و آگاهی نسبت به خودش و فعالیتهای خودش ندارد. احساسهای عاطفی نسبت به خودش و دیگران و انواع عواطف در او نیست. این را اثبات کنید.
دو برهان بر ضد هوشمصنوعی
دکتر مینایی: از آقای عباسزاده میخواهیم دو برهانی که بر ضد بحث هوشمصنوعی مطرح میشود را بیان نمایند. جناب آیتالله غروی به شکلی مطرح کردند که آنچه را که تاکنون اتفاق افتاده روایت ضعیفی از هوشمصنوعی است. یعنی ماوقعی که الان در جهان وجود دارد اینکه عین و شبیه انسان با همه آن بحث علم حضوری و احساسات به معنای واقعی خودش در آن ربات به وجود آمده باشد آیا امکان تحقق آن از لحاظ فلسفی هست؟ بحث دربارۀ امکانپذیری فلسفی نفس برای موجودی است که مثلاً فرض کنید با متابولیسم حیاتی شکل پیدا کند. سؤال به حیات و صاحب نفس برمیگردد. آیا میشود در جریان تحول ماده با توجه به فلسفه مشائی، روح و نفس ایجاد شود و ادامه حیات و یادگیری را داشته باشد. اینکه الان تحقق پیدا نکرده به روایتهای مختلفی شکی در آن نیست. اما آیا امکانپذیر هست؟ از جهت امکانپذیر بودن یا نبودن، جان سرل گفته که محال است چنین چیزی تحقق پیدا کند. از دیدگاه فلسفه غرب برهان اتاق چینی و برهان سرل را اشاره کنید و آیا قابل پاسخ دادن هست؟
دکتر عباسزاده جهرمی: تورینگ در تست خود این را مطرح کرد که اگر بخواهیم بگوییم که موجودی تفکر دارد با چه آزمایشی میتوانیم آن را ثابت کنیم. طبق آزمایش وی، سؤال کننده در پشت پرده سؤالاتی را مطرح میکند و انسان یا دستگاه به سؤالات او پاسخ میدهند اگر سائل نتواند پاسخ ماشین را از پاسخ انسان تفکیک نماید تفکر پیادهسازی شده است.
بعد از این تست و طرح آن، موضعگیریهای مختلفی شد. یکی از انتقادهایی که به این تست شد استدلال اتاق چینی بود. به این معنا که آیا کامپیوتر میتواند زبان چینی را بفهمد؟ اگر برنامههایی برای ترجمه و یافتن پاسخ سؤالات طراحی شده باشد به گونهای که پاسخ سؤالات به زبان چینی را برای ما به دست آورد آیا میتوان گفت که کامپیوتر زبان چینی را میفهمد؟
در واقع سرل با طرح استدلال فوق میخواست این را مطرح کند که اگر فهم را درست واکاوی کنیم معلوم میشود که فهمیدن برای موجود غیرذیشعور ممکن نیست. این استدلال اتاق چینی اینگونه طراحی شد که فرض کنید که به فردی انگلیسی زبان که با زبان چینی آشنا نیست سه بسته بدهید؛ یک بسته، مجموعۀ حروف و جملات زبان چینی است؛ یک بسته دستورالعملی است به زبان انگلیسی شامل مجموعه قواعدی که میتوان از حروف و جملات زبان چینی پاسخ سؤالات را به زبان چینی یافت. دستورالعمل به زبان انگلیسی است و او هم به زبان انگلیسی آشناست، پس میتواند این کار را انجام دهد. وقتی مجموعۀ حروف و سؤالات را دارد و روش به دست آوردن این سؤالات را هم دارد پاسخ را هم به زبان چینی به دست میآورد. اما وقتی پاسخ سؤالات را به زبان چینی به دست آورد کی زبان چینی را فهمیده است؟
پس طبق این استدلال میتوان گفت که کامپیوتر، زبان را نمیفهمد؛ بلکه با کدهای صفر و یک، طوری برای او تعریف کردند که اگر این سؤال با کدهای خاص آمد به این نحو پاسخ بدهد. فهم برای او مطرح نیست.
نقد دیگر بر تست تورینگ این است که چرا تورینگ به جای اینکه بخواهد پاسخ به سؤال را مبنای تفکر معرفی کند، بر پرسشگری دست نگذاشت؟ اول ما باید بتوانیم پرسشی را مطرح کنیم و بعد، سراغ پاسخ آن بیاییم. توانمندی پاسخ به پرسش، راحتتر از توانایی پرسشگری است. توانایی پرسشگری نه به این معنا که اقسام سؤال را مطرح کنیم مثل آنچه در منطق است، مطلب ما، مطلب من، مطلب هل، که هر کدام از اینها ممکن است بر سر هر جملهای بیاید. بلکه پرسشی منظور است که فیالبداهه ایجاد میشود. پرسشی که بدون اینکه ما بگوییم برنامه از پیش تعیین شدهای برای آن بوده، طرح شده است. این هم نقد دیگری به تست تورینگ است.
دکتر مینایی: اینها براهینی بر ضد هوشمصنوعی قوی بود. اینها پاسخی هم دارد؟ به نظر شما این دو برهان قابل قبول است؟
دکتر عباسزاده جهرمی: تست تورینگ به عنوان معیار تفکر، امر پذیرفتنی نیست؛ زیرا ما میتوانیم بانک اطلاعاتی یا انبوهی از پرسشهایی داشته باشیم که ممکن است برای انسانها طرح شود و در آن، پاسخ پرسشها را داشته باشد که برای ما ارائه کند. آیا میتوان گفت که صاحب این بانک، تفکر میکند. پس معیار تفکر، فقط پاسخ به پرسشها نیست و فراتر از این است. بنابراین دلیلی که تست تورینگ برای تفکر کردن مطرح میکند مخدوش به نظر میرسد.
نفس از دیدگاه فیلسوف غربی
دکتر شهریاری: پیشفرضهایی در این پرسش داریم که اگر از هم جدا نشود بحث ما با دانشمندان غربی بینتیجه خواهد بود. سؤال سوم این بود که آیا ساخت انسان، امکان دارد؟ آیا ماشین میتواند ساخت انسانی پیدا کند؟ این پرسشی فلسفی است. برای پاسخ به این پرسش فلسفی یک وقت از دریچۀ ذهن فیلسوف اسلامی به مسئله نگاه میکنیم و یک وقت از دریچۀ ذهن فیلسوف غربی. در فلسفه ذهن غربی آخرین فرد معتبری که قایل به دو ساحتی بودن حیات بشر است دکارت بوده است. حداقل معروف به ایشان است و اصطلاحاً دوگانهانگاری دکارتی میگویند. اول میخواهم از دریچۀ ذهن فیلسوف غربی به مسئله نگاه کنم و مبانیاش را بشکافیم که او چگونه به مسئله نگاه میکند که وقتی میگوید ماشین میتواند تفکر کند منظورش چیست؟ پرسشهای زیادی قبل از این مطرح است. منظور از فیلسوف غربی قول غالب موجود در غرب است ممکن است موارد نادر دیگری هم باشد. در دیدگاه فیلسوف غربی، قول دوئالیسم دکارتی مردود است. ساحت انسانی ترکیبی از نفس و بدن نیست. ما چیزی به نام نفس، مجزای از بدن به معنای مجزای فلسفی نه فیزیکی که در عالم متافیزیک تحقق داشته باشد نداریم.
از زمان هیوم این قول مشهور شده که افلاطون دنیا را پر از عالمهای متافیزیکی کرده است. در عالم بالا مُثُل درست کرده است. هیوم گفت که ما در دنیای غرب میخواهیم ریش افلاطون را کوتاه کنیم. قبل از این موجوداتی را در عالم بالا تصویر کردیم؛ ولی الان، ضرورتی برای تصویر این موجودات در عالم بالا نمیبینیم. ما ضرورتی برای عالم متافیزیک نمیبینیم. هیوم میگوید: ما ضرورتی برای نفس به عنوان یک موجود متافیزیکی نمیبینیم. اینها برای ما مکشوف نیست.
این رویکرد انسانگرایانۀ غرب در سیصد سال گذشته بوده است. با این رویکرد که احاطه به دانشگاههای غرب وارد فلسفۀ ذهن میشود. در دنیای غرب اقوال متنوعی در فلسفۀ ذهن وجود دارد که هیچکدام نفس را موجود متافیزیکی نمیدانند. میگویند انسان همین است که ما میبینیم. قابل تجربه، احساس و لمس است. یا در آزمایشگاه یا امور تجربی دیگری میتوانیم بیازماییم. وقتی اینطوری است همه اوصاف و حالت او هم فیزیکی است. این پیشفرض را در نظر داشته باشید. با این پیشفرض وقتی میگویید: انسان، انسان مرکب از دو نوع اوصاف است: یکی، اوصاف جسمانی؛ مثل بلندی قد، رویش سرخ شد، چشمانش مشکی یا قهوهای است. دوم، اوصاف ذهنی است، فکر میکند، آگاهی دارد و اراده میکند. از دیدگاه فلسفۀ اسلامی که نگاه نکنیم فکر، آگاهی، تمییز و حل مسئله، اسناد به نفس و قوای نفس ندارد؛ اصلاً نفسی نیست که قوایی داشته باشد. همۀ اینها، ذهن است. ذهن، نفس متافیزیک نیست. ذهن عالمی مادون متافیزیک است، پایین و در دسترس است؛ البته نه متافیزیکی بلکه روان که روانشناسهای تجربهگرا میگویند و به رفتار و نوعی کارکرد تحلیل میکنند. میگویند که ما مغزی داریم که جسم و فیزیکال است و فکری داریم که ذهنی و (mental) است. ذهن، کارکردی است که مغز از خودش بروز میدهد و عملیات مغز است. وقتیکه مغز اینطور میشود؛ میبینیم، فکر میکنیم، یادمان میآید، دردمان میآید و خجالت میکشیم. برخی از آزمایشها نیز این نظریات را تأیید کرده است. یعنی گفتهاند که ما جایی از مغز را تحریک میکنیم و بعد احساس گرسنگی میکنیم. احساس گرسنگی امر mental است و خالی بودن شکم امر فیزیکال است. وقتی به نقطهای از مغز نرون و برق فرستادیم احساس گرسنگی کرد و با اینکه خوب غذا خورده بود، دوباره غذا خواست. یا نقطه دیگری از مغز را تحریک کردیم و با اینکه سه روز غذا نخورده بود میل به غذا نداشت. این نشان میدهد که ساحتهایی از مغز بر ساحتهایی از ذهن تأثیر میگذارد. این تأثیر و تأثرات در عالم فیزیک به معنی عام که شامل فیزیک، شیمی و روانشناسی در تحقیقات غربی میشود اینها را قابل توجیه دانستند.
تعریف غربیها از فکر
غربیها در تعریف فکر میگویند که فکر این است که از دادههایی که در خزانه ذهن است کنار همدیگر قرار میدهد و به نتیجۀ جدیدی میرسد. اگر این حکم p را وضع میکند q را نتیجه میگیرد. فکر با این توصیفی که کردند _البته آن را بیش از حد ساده بیان کردم ولی این قدر ساده نیست_ آنها هنوز تحلیل دقیقی از فکر ندارند. ولی میگویند که چنین مثالهایی میتوانیم پیدا کنیم. ولی نوعی کارکردهای مغز منجر به عملیات ذهنی میشود. اگر فکر این است. آن وقت جای پرسش را به این سادگی نمیشود جواب داد که اگر فکر هست آیا میتوانیم ماشینی درست کنیم که کارکرد گرا شده است. یکی از مسائل طرح شده در فلسفه ذهن کارکردگرایی است که فکر کنیم محصول آن چیست؟ چیزی که شد همان محصول عملیات است اگر فکر کارکردگرایانه شد و به کارکرد و نتیجه عملش نگاه کرد، این ربات هم از اینجا بر میدارد میگذارد اینجا ماشین حیوانی کار را میکند نوعی هوشمندی و آگاهی. آگاهی را به نوعی مواجهه با مانع و گذر از آن موانع تقلیل میبرند و میگویند که ربات این کار را میکند. جاروبرقی درست شده که خودکار کار میکند و از جایی مثل پلهها نمیافتد. اگر این است که جایی که شما ممکن است بیفتی نیفتی، این را آگاهی تلقی میکنید خوب این ماشین هم همین کار را میکند.
با پیشفرضهایی که در دنیای غرب و فلسفۀ ذهن انگاشته شده این سؤالات جدی است و ما به این سادگی نمیتوانیم تصمیم بگیریم که بگوییم که آیا ماشین میتواند انسان باشد یا نمیتواند. اگر کسی فرضهای انسانشناسی غربی را بپذیرد نسبت به اینکه آیا ما میتوانیم رباتی را خلق کنیم؟ از امکانش سؤال کنیم که آیا ممکن است؟ پاسخی نداریم و باید ببینیم در آینده چه میشود آیا انسان میتواند همۀ وضعیت فیزیولوژی انسانی را برای ماشین بازسازی کند. این یک منظر است. اما منظر دیگری داریم که دیدگاه اسلامی است. براساس آن، ورای این عالم خاکی، عالم دیگری داریم. دو عالم داریم و انسان دو ساحت دارد. یک ساحت مربوط به این عالم و ساحت دیگر از جای دیگر آمده است: «نفخت فیه من روحی»[۶] این نفخۀ الهی است. این مقوله جسم و فیزیولوژیک و شیمی که مغز را تحریک کنیم فلان عکسالعمل ایجاد شود نیست. آگاهی و تفکر، برای آن عالم است و اسمش نفس است نه ذهن. آیا ذهن داریم یا نداریم؟ اشکالی ندارد؛ اما قدما تعریف خیلی واضحی از ذهن نکردند. ابتدا ذهن را تعریف کنیم بعد بررسی کنیم که آیا قدمای ما قایل هستند یا نیستند. این بحث دیگری است. آنچه مهم است اینکه میگوییم انسان ساحت دیگری به نام نفس و ساحت پایینتری به نام جسم دارد، همۀ حوزۀ هوشمندی در ساحت فوقانی و نفسانی محقق میشود.
امکان عنایت نفخۀ الهی به ربات
سؤالی که فلاسفۀ اسلامی باید جواب بدهند این است که آیا امکان دارد که ربات به حّدی از استعداد برسد که خداوند متعال به او روح عنایت کند؟ آیا مهندسها میتوانند به جسم و عالم فیزیک آن قدر استعداد بدهند که برسد به اینکه خداوند از نفخه الهی در آن بدمد؟ در اینجا میخواهم جوابی را به عنوان ابداع احتمال مطرح کنم. قبل از بیان احتمال، دو مثال بیان میکنم: مثال اول این است که صد سال پیش میگفتند که دختر و پسر شدن فرزند به دست خداوند است کسی نمیتواند تعیین کند و ظاهر آیات الهی هم تا حدودی بر آن دلالت میکند و نیز میگفتند که عقیم بودن به دست خداوند متعال است. دانش بشر امروز تا حدی پیش رفته که میتواند مقدمات اینکه خداوند به کسی ذکوریت یا اناثیت را عنایت کند، فراهم کند. دانشمندان و پزشکان ما نمیگویند که ما این کار را کردیم. میگویند که ما این را به حد و مرزی از استعداد رساندیم که برای عنایت الهی آماده شد، آیا انسان میتواند این کار را بکند؟ صد سال پیش میگفتند نمیتواند؛ اما امروز میگویند که میتوان کاری کرد که یاخته را به حدّی نزدیک کند که به ذکوریت و اناثیت نزدیک شود یا بارور شود، در باروریهای مصنوعی امکانپذیر است. مثال دیگر اینکه آیا امکان دارد دانش انسانها آنقدر بالا رود که تخمک و اسپرم خارج از روال رحم مادر مزدوج، تکثیر و انسان شوند. آیا میتوان این کار را بدون اینکه روش طبیعی انجام شود با تولید یاخته و سلول در لولۀ آزمایشگاه انجام داد؟ این الآن شده است. آیا ما شریک خداوند شدیم؟ تفکر اسلامی میگوید جواب منفی است شما استعدادی به این ماده دادی و به آن حدی رساندی که در حالت طبیعی در رحم اتفاق میافتاد؛ ولی آن را در لولۀ آزمایشگاهی قرار دادی ولی بالاخره خارج از آن شد. علم پزشکی گفت آدم عقیمی که رحمش نمیتوانست بچه را نگهداری کند، بیرون نگهداری میکنیم. اکنون به بحث خودمان برمیگردیم. این در فلسفه ذهن بحث شده ما افرادی داریم که پایشان قطع شده است؛ ولی هویت آنها منتفی نمیشود؛ یعنی با قطع شدن پا، هستی انسانیاش رفع نمیشود. اگر دو دست او را هم قطع کنیم که برخی از معلولان ما هستند، همان انسان است. سؤال فلسفی ما این است که چه چیزی را قطع کنیم دیگر این انسان، انسان نیست. چون قلب را هم میتوان باطری گذاشت. اگر بعدها بفهمیم که میتوانیم با مغز تعاملی کنیم که به جای مغز هم چیز دیگری بگذاریم به جای چشم و گوش هم چیز دیگری بگذاریم و همان کارکردها را داشته باشد؛ سؤال فلسفی این است که من نسبت به جواب آن لاادری هستم. سؤال فلسفی این است که آیا این انسان که اجزای آن ریز ریز ماشینی شده حتی خون که کارکرد آن این است که خون را به مغز برساند اگر غیر از خون چیزی جایگزین شد که خون را به مغز برساند، آیا مغز را هم میتوان مثل قلب چیزی جای آن گذاشت که همان کارکرد را داشته باشد؟ فلسفه میگوید که میشود. ابنسینا به ما آموخته که میشود. تجربه علم بشر هم میگوید که میشود. سؤال بعدی این است که اگر همه چیز بشر را مصنوع کردیم آیا به حدی هست که برای القای عنایت و نفخۀ الهی صلاحیت داشته باشد، پاسخم این است که بله شدنی است. فقط با احتمال، من میگویم: شاید. من منعی برای این کار نمیبینم.
دکتر مینایی: با تشکر از آقای شهریاری، از آقای غروی میخواهیم که بحث را ادامه دهند.
نقد امکان عنایت نفخۀ الهی به ربات
آیتالله غروی: نمیخواستم که بحث را اینطوری متافیزیکی کنم. آنچه که عرض کردم این بود که بشر چه کار کرده است، نتیجه کارش چه بوده است؟ این بوده که فرآیند کارکردها و مکانیزم کارکردهای خودش را فهمیده و آنها را با ابزار روز و با تکنیک فوقالعادۀ امروزه، تنظیم کرده است. بهگونهای که این دستگاهها را به وجود آورده است و کارکردهایی دارند که مینماید که این احساس لذت میکند یا مینماید که ناراحت یا خوشحال است که این پاسخ دقیق ریاضی است. آنچه بر آن تکیه داشتم این بود که آیا این دستگاه به خودش آگاهی دارد و میداند که چه کار میکند؟ به این ورود پیدا نکردم که آیا شیئی که مجرد است میتواند در آن باشد؟ آیا این دستگاه میتواند در مقابل همۀ برون دادهایی که شما داشتید واکنشی نشان بدهد و برخلاف آن نتیجه بگیرد، نه اینکه محاسباتش غلط باشد. آیا خودش احساس لذت، خوشی، شادی و تجربهدینی دارد؟ و خیلی موارد دیگر. در مرحلۀ اول بحث متافیزیک را مطرح نکردم. عرضم این است که هیچیک از کارهای انسانی را انجام نمیدهد. کارهای انسانی و چیزهایی که خود روانشناسها پذیرفتهاند که نمیتوانیم فقط رفتارگرا باشیم نمیتوانیم اضطراب را بگوییم دویدن، آن چیزی است که من تجربه میکنم و به دنبال آن تجربه فرار میکنم. این نکته قابل ملاحظه است.
من انگیزه ورود به بحث دوم را نداشتم؛ اما اکنون که مطرح شد اشاره فرمودند که اگر بخواهیم براساس تفکر غربی عمل کنیم لازمهاش این است که بگوییم ذهن چیست. فرض میکنیم که مثل دکارت هم فکر نمیکنیم که: من فکر میکنم پس هستم. در نتیجه تفکر به نفس و روح من مربوط است و فعالیتهای دیگر به چیز دیگری مربوط است. بفرمایید اینها هیچ یک نمیگویند اما همین فیلسوفهای غربی که همۀ فعالیتهای روانی و ذهنی را منبعث از اندامهای حسی و فعالیتهای مغزی میدانند و میگویند که همۀ خصوصیات روانی و ذهنی منبعث از فعالیتهای فیزیولوژی، بیوشیمیایی و نوروسایکولوژی است. بحث دربارۀ این است که آیا فیلسوفی که اینطور میگوید، منکر این است که این فعالیتها منبعث از خود مغز است، مغزی که دارای حیات است و رباتی که شما به وجود آوردید حیاتمند نیست و در نتیجه این فعالیتها نمیتواند حیاتی باشد. حتی کسی که ماورای طبیعت و متافیزیک را منکر میشود به این بسنده نمیکند که ربات هم کارهای انسان را انجام میدهد و میگوید شما موقعی میتوانی بگویی که ربات مثل انسان است و در نتیجه برای آن ذهن درست کردید، که زیرساخت ذهن که فعل و انفعالات نورونی است تحقق پیدا کند. بعد هم همان را میفهمد که انسان احساس درد، لذت و شادی میکند خودش به خودش علم دارد؛ اگرچه همۀ اینها را توجیه و تبیین مادی کند؛ اما بالاخره زیرساختش خود مغز است. مغز کارکردی دارد و موجودیت جمادی ندارد؛ بلکه حیاتی دارد. حیات را هم اگر تبیین مادی کنند حیات است و خصوصیت موجودات زنده را دارد.
در مورد فلسفه اسلامی که اشاره شد، نمیتوان این بحثها را همین طور مطرح کرد. مثالهای خوبی گفتید. بعضی در گذشته اظهارنظرهای عوامانه بوده است. اینطور نیست که ما بتوانیم بر آن تکیه کنیم؛ مثل اینکه فرزند پسر یا دختر باشد کسی نمیداند بعد متوجه میشوند که مذکر است یا حتی شرایطی را به وجود میآورند برای اینکه چه بسا ممکن است سبب شود ذکور یا اناث شود و اینها به خدا نسبت داده شود. اگر ما همواره به جای علل مادی، آن جایی که نمیدانیم خدا را بگذاریم که اشکال از ما است، البته همۀ اینها مستند به خدا است. اگر ما توانمندی مادی نداشتیم و الان به آن پی بردیم این کاری که شما میکنید همینطور اشکالی ندارد. این مسئله فلسفی دیگر پیش نمیآمد اگر مسئله دو دست انسان قطع شده و بتواند جای آن چیزی بگذارد و اینکه تا برسد به نفس و حالا احتمال میدهید که به جای مغز، ربات بگذارند بحث دربارۀ این است آیا معنایش این است که روح به آن افاضه میشود. آیا چنین نتیجهای میدهد و امثال این تعابیر و تشبیهات که قابل طرح است. اگر از نظر فلسفی خودمان بخواهیم بگوییم ممکن است گاهی به سبب اینکه علت آن را نمیدانیم مستند به خدا کنیم. ما همه چیز را مستند به خدا میکنیم؛ اما برخی چیزها را که علتش را انسان دانست و از آن علتها استفاده کرد باز هم مستند به خدا است. این مکانیزم را نمیدانستیم. این فرق میکند با اینکه موجود بیجان را به جای موجودات جاندار بگذاریم. شما بالاخره از حیات این انسان از درون خود این انسان استفاده میکنید و اگر قلبش مشکل است ممکن است قلبی در درون او تعبیه کنیم و نقش خود قلب را ایفا کند. این فرق دارد این را در واقع به خدمت حیاتی که در انسان است گرفتهاند؛ اما اینکه بتوانید راحت پیشبینی کنید با قرآن سازگار نیست. این نکته را عرض میکنم که از لحاظ فلسفی اگر توانستید زمینههای حیاتی را فراهم آورید، میتوانید جای نفس را هم در آن تعبیه کنید، نه جای مکانی. اما معنا ندارد که مسئلۀ نفخ روح، نفس و تعلق نفس به این بدن باشد؛ زیرا بدن، ارگانیسم و موجود زنده نیست. ربات را باید شناسایی کنیم، ربات موجودی زنده نیست. موجود جامدی است که اطلاعاتی را به آن دادهاید و به همان اندازه که دادهاید از او میگیرید و برای شما محاسبه میکند. براساس الگویی است که خود انسان به آن داده است. من از نظر فلسفی هم اعتقادم این است که امکان ندارد که تا وقتی که ربات حیاتمند نشده و ویژگیهای عمومی حیات را پیدا نکرده جای انسان را بگیرد و حتی زمینهاش فراهم شود که نفس به آن تعلق پیدا کند. نفس به موجود ذیحیات تعلق پیدا میکند و باید روند خاصی را پشت سر بگذارد.
توقف و عدم توقف درک و شعور بر حیات در فلسفه صدرایی
دکتر مینایی: فرآیند درک و شعور طبق فلسفۀ صدرایی متقوف بر حیات نیست. در عالم جماد هم حیات و شعور وجود دارد. سورۀ زلزال میفرماید: همۀ جمادات در عالم آخرت شهادت میدهند. مثلاً مهری که سجده کردی گواهی میدهد که تو چه آدمی هستی و حتی چه نیتی داشتی و اینکه صدای اذان شما به هر نقطه برسد آن نقطه کار شما را ثبت میکند و گواهی میدهد. گواه بودن فرع این است که درک، شعور و فهم داشته باشد. اینکه نوع درک و شعوری که در جمادات است با درک و شعور صاحبان نفس، حیات نباتی، حیوانی و انسانی چه تفاوتی دارد قابل بحث است.
آیتالله غروی: حتی از نظر فلسفی نه عرفانی، آنکه حیات نداشته باشد و آن هم پایینترین مرتبه حیوانیت را نداشته باشد که شعور و آگاهی برای او نیست..
آقای شهریاری: فلسفۀ مشاء را میگویید؟
آیت الله غروی: فلسفۀ صدرایی و مشایی همین است. آن جایی که صدرالمتألهین میآید نمیتواند برهان بیاورد. وگرنه لازمهاش این است که تجرد را برای همۀ موجودات ثابت کنی. یک برخورد عرفانی است و بعد مباحث قرآنی و غیرقرآنی و مباحث عرفانی را انسان وام بگیرد به هم گره بزند و آش شله قلمکار در بیاورد؛ وگرنه از نظر فلسفی اثبات کنید که این عینک شعور و آگاهی دارد، که چنین نیست. اگر این حرف را بزند، خود صدرا باید مبحثی را که در علم النفس گفته جمع کند. اما نسبت به آیات، را باید بحث دیگری کنیم که درک دارند یا ندارند. آیا مربوط به این جهت است یا مربوط به ملکوت است. اینکه در قیامت ظهور پیدا میکند عین ظهور و آگاهی است. آیا همین مادهای است که در آن دنیا هست. اینها حرف زیادی دارد، نه اینکه آدم با یک کلمه بگوید که این موجودات ادراک دارند و تفاوتهایی هم با ادراکات حیوان و انسان دارد.
دکتر شهریاری: بحث حیات، زیربنای بحث ربات یا ذهن و هوشمصنوعی است. به آن پرداختهایم در نگاه مکانیزمی به آن نتیجه دارد که به راحتی مقایسه میشود با ربات و ذهن و هوش مصنوعی، اولش زیربنای همان بحث است که نگاه چه هست. آنجا هم نگاه فلسفی و هم پاسخ به سؤالی که دوستان فرمودند آوردهایم. ادراک به تعبیر فلاسفه مقول به تشکیک است. یعنی اگر ادراک هم برای جماد قایل میشوید این ادرک فرق میکند با ادراکی که برای انسان است. ملاصدرا علم را نحوۀ وجود میداند.
آیتالله غروی: مقول به تشکیک یعنی چه؟
دکتر شهریاری: وجود چه میشود؟
آیتالله غروی: وجود چه ربطی به آگاهی دارد، چه کسی میتواند بگوید که هر مرتبهای از وجود ضرورتاً باید آگاهی داشته باشد.
دکتر شهریاری: ملاصدرا علم را نحوه وجود میداند.
آیتالله غروی: معنیاش این نیست که خدا وجود است، در نتیجه هر کسی خدا است؛ یعنی هرچه را که برای برخی مراتب وجود اثبات کردید اینطور نیست که برای همه سریان داشته باشد. در این وجود وجوب هم هست، اثبات کنید که انسان وجوب هم دارد.
دکتر شهریاری: طبق مبانی صدرایی ما اینطوری برداشت و اثبات کردهایم.
آیتالله غروی: بد برداشت کردید، بگویید که چگونه اثبات کردید که وجود، حضور است. دسترسی به ساحت غیرانسانی و نفی ادارک نداریم. شاید ما نتوانیم اثبات کنیم شما هم نمیتوانید خلاف آن را بگویید. بحث دربارۀ حضور است. خود حضرات میگویند که هر جزئی از ماده عین غیبت است برای خودش و برای کناریاش است.
دکتر شهریاری: شما دلیل اقامه کنید. جزئی از اجزاء ماده غایب به اجزاء است و لذا خود فیلسوفها مطرح میکنند.
اینکه هر جزء ماده غایب برای خودش است برای وقتی است که ساحتی از ماده را ادراک کرده باشی. ساحت ماده را چگونه ادراک کردی؟ ادراک او را چگونه ادراک کردی؟
آیتالله غروی: ادراک یعنی چه؟ ادراک حضور شی لشی است؛ اما چیزی که جماد است این حاضر برای خودش و کناری خودش و جزء کنار خودش نیست.
دکتر شهریاری: شما تفسیر مشائی از ادراک میکنید. بعد میگویید که جمادات ادراک ندارد. اما اگر نشئهای از ارتباط با هستی تصویر کردید …. .
آیتالله غروی: ارتباط، ارتباط تکوینی است. مستلزم این نیست که ادراک باشد.
دکتر شهریاری: ادراک را تعریف کنید. اشراقیون و ملاصدرا قایل به این هستند که ادراک ساحتی از آن برای جمادات و غیرجمادات حاصل است، در اینکه تردید نیست.
آیتالله غروی: اشراقیون در کجا گفتند؟ از خود افلاطون منشأ میگیرد؟ افلاطون معتقد است که تمام عالم هستی دارای روح و جان هستند و به تبع داشتن روح ادراک میکنند؟! افلاطون کجا چنین چیزی را گفته است؟
دکتر شهریاری: این همان است. این همانی، نوعی حمل است که در نظریۀ افلاطونی، حقیقه و رقیقه مطرح میشود، افلاطون قایل است که آنچه در عالم پایین محقق میشود حقیقتش در عالم بالا در حال تحقق است و این سایهای از آن است. این وجودشناسی است در معرفتشناسیاش هم همینطور …. .
آیتالله غروی: افلاطون میگوید سنگ روح دارد؟
دکتر شهریاری: بله، تفکر اشراقی و تفکر مشایی در کتاب فلسفۀ اخلاق از دیدگاه السدیر مکاینتایر آوردهام که تفکر وجودشناسی و افلاطونی آدرس هم دادهام. آنجا مسلم است که از دیدگاه افلاطونیها، حداقل فلوطین به بعد نظریه همه جاندارانگاری نوعی برداشت است که از وحدت وجود افلاطونی نشأت میگیرد. آنجا که عالم هستی که یک وجود بیشتر ندارد، بقیه عالم بروز و جلوههای آن هستند. آن یک دانه عاقل به نفس خودش است تمام مراتبش هم به همان تبع همراه وجود هستند و هم معرفت هستند. بنابراین هم وجود و هم عالم … .
آیتالله غروی: به افلاطون نمیتوانید نسبت بدهید.
دکتر شهریاری: نظریۀ مکتب افلاطون مورد نظر من است. که قایلند که ما در عالم قایل به وحدت و در وجودشناسی و معرفتشناسی هم قایل به همه جاندارانگاری و همه معرفتی هستیم. این تفکیکی است که بین نظریۀ ارسطو و افلاطون وجود دارد.
دکتر مینایی: آقای عباسزاده صحبتتان ناقص مانده بود ادامه بدهید و در ضمن سؤالات را نیز پاسخگو باشید.
پاسخ به چند پرسش
دکتر عباسزاده جهرمی: با آن مبانی میتوانیم آن مسئله را پاسخ دهیم. یکی از دوستان سؤال کردهاند چه ارتباطی بین فلاسفه و هوشمصنوعی است؟ اگر به پیشینۀ هوشمصنوعی توجه کنیم مبتنی بر حضور فیلسوف در کنار چند متخصص دیگر، مغز و اعصاب، رایانه و روانشناسی بوده است. چند متخصص، همایشی را به نام هوشمصنوعی برگزار کردند و اصل این رشته از این همایش نشأت گرفته است. فلسفه دو بخش وجودشناسی و معرفتشناسی دارد که معرفت به همین آگاهی و علم میپردازد. هوشمصنوعی هم ادعاهایی را در این حیطه مطرح میکند.
سؤال دیگری فرمودند که اگر تست تورینگ معیار درستی نیست آیا باعث رشد نشده است؟ هر نظریه ولو غلط باشد وقتی مطرح میشود در کنارش نقدهایی به آن وارد میشود که باعث رشد علم میشود. پس درست یا غلط بودن نظریهای، نکتهای است و باعث رشدش، مسئلۀ دیگری است.
در پرسش دیگری گفتند که شما چه نظریهای را ارائه میکنید؟ ما که قایلیم که تفکر، فعل بُعد جسمانی انسان نیست و فعل روح است. نگاه فیلسوف اسلامی با فیلسوف غربی فرق میکند. وقتی فعل روح و بُعد غیرجسمانی وجود انسان شد، نمیتوان آن را آزمایش تجربی کرد. وقتی تفکر، فعل ماورایی شد چگونه میتوان برای آن تجربه و آزمایش ارائه کرد.
دوستان فرمودهاند که یادگیری ماشین هم جزئی از هوشمصنوعی بوده که به آن اشاره نکردید. بله، فرصت نشد که به آن بپردازیم. سیستم خبره هم که در این حوزه مطرح میشود در ادامۀ همین مقوله است. خبرگی و تخصص را به سیستم اسناد میدهند همانطورکه یادگیری را به ربات نسبت میدهند.
وقتی ربات را در یک اتاق میگذارند که مکانهای اشیای مختلف را در نرمافزار خود پیدا کند، مکانیابی اشیاء را یادگیری ربات گویند. اینکه اینجا، مانع است و نمیتوان آن را دور زد یا از آن گذشت. تا وقتی که مانع در این نقطه است ماشین با آن برخورد نمیکند. پس از اینکه یادگیری را به ماشین و ربات نسبت دادند دوباره تشکیک میکنند که آیا با یادگیری انسانی فرق دارد؟
سایتی که عرض کردم با شما چت میکند سؤالی را میپرسید و ماشین پاسخ میدهد در سایت http://nlp-addiction.com/eliza/ است.
تحقق هوش به معنای ضعیفش
دکتر مینایی: فلسفۀ اسلامی چه راهکاری برای پیشرفت هوشمصنوعی دارد. بحثهایی مطرح شده که فقط تکرار بیان کارهای مهندسان کشورهای پیشرفته است. دوستان تقریباً این سؤال را پاسخ گفتند. اگر این مطالب گفته میشود به برگشتش به سؤالات اساسی مربوط میشود که آیا بحث هوش به معنی قویاش امکان تحقق دارد یا خیر؟ به معنی ضعیفش که اتفاق افتاده است و بحثی در آن نیست. همانطورکه آقای غروی فرمودند که از جهت نتیجه میتوان گفت که عملیات موجه و درستی که میتوان فرآیند آن را به صورت دانش نشان داد اتفاق افتاده است. فرض کنید از بیرون داخل این اتاق میشوید میبینید همه چیز به هم ریخته، بار دوم که میروید همه چیز مرتب شده است. این مرتب شدن و اینکه به شکل خاصی تنظیم شده باشد برای اینکه جلسه برگزار شود را هم ماشین میتواند انجام دهد و هم انسان. این عملیات را عملیات هوشمندانه میگوییم. این کارکرد را اصطلاحاً doing the writing right thing میگویند. تعریفی که از هوش میکنند روی کارکرد درستی را انجام دادن است. به این معنا محقق شده و آن هم اولینبار در حوزه صنعت در سال ۱۹۹۲ در عملیات جنگ بر ضد صدام، بوش پدر که ۲۰۰ هزار سرباز را در کویت پیاده کردند که به عراق حمله کند و فقط ۶۰ هزار عدد ادوات نظامی در اختیار اینها میخواست قرار بگیرد. از وسایل مختلف مانند تانک و توپ و مسلسل تا وسایل پیش رفته کامپیوتری. اینکه هر کدام از افراد با تخصصشان چه وسیلهای به آنها اختصاص پیدا کند یا زمانبندی پروازها که در فرودگاهها بهطور عملیاتی میتواند با ماشین انجام شود. و یا ماشینهایی که الان بدون راننده حمل مسافر میکنند. این چیزی است که الان اتفاق افتاده و انجام میشود. و اینها به روایت ضعیف هوشمصنوعی مشکلی ندارد. غربیها با آن دید برای پیشبرد مقاصد خودشان استفاده میکنند. ولی ما میتوانیم به نحو احسن از اینها با دید ابزارگرایی استفاده کنیم. این یعنی تقدیس علم یا علمی که جهت خدایی داشته باشد.
خلط نکردن ساحت علم تجربی و فلسفه
آیتالله غروی: براساس مبانی فلسفهمان، کارهایی که آقای شهریاری تا مرحلۀ دوم اشاره کردند کار علمی است. براساس کارهای تجربی به اینجا دست یافتند. از طرفی هم عملکردهای ذهنی را مورد کاوش قرار دادند و همۀ فعالیتهای ذهنی و ارتباطش را با جنبههای عاطفی رصد کردند. محرکها چگونه وارد میشود چگونه پاسخ داده میشود نوع پاسخ باید چگونه باشد. فرآیند و مکانیزم آن چگونه باشد، اینها را به دست آوردند. براساس آن چیزی که به دست آوردند، با توجه به خود رشد تکنیک که امروز به وجود آمده، اساس را ساختهاند. امروز دیگر معنا ندارد که بگویید براساس اصالت اینها، ربات را ساختند. این تکنیک را به وجود آوردند. شما براساس اصالت الوجود و اصالت الماهیۀ میخواهید چه کنید. آن بحث متافیزیک صرف است و این مباحث علمی است و نباید این دو ساحت را مخلوط کرد. این منتج آن نیست. ما از فلسفه بخواهیم تا روز قیامت هم صرفاً به نتایج مثل ربات برسیم نمیرسیم؛ ولی میتوانیم تعریف و تفسیر روی آن داشته باشیم. ساحت دیگر، ساحت علمی است، ساحت تجربه و تکنیک است. در گذشته که فلسفه معنای عامی داشته، بخشی از آن طبیعیات و تجربیات بود، میتوانستید بگویید که آنها چه کردند؛ ولی الآن فلسفه اولی و فلسفۀ امور عامه منظور است. اینها منتج نتایج علمی که دنیا به آن رسید. البته همانطورکه حضرات به آن اشاره کردند، ما هم از این فرآوردهها برای ادارۀ کشور استفاده میکنیم.
معنای زبان در فلسفه و ارتباط آن با تفکر
دکتر مینایی: یکی از دوستان سؤال کردند که زبان در فلسفه به چه معنا است؟ ارتباط بین زبان و تفکر و فرآیند یادگیری چیست؟ آیا بدون زبان میشود فکر کرد؟ سؤال اساسی است که فکر نمیکنم زمان پرداختن به آن را داشته باشیم حدود ۲۰۰ سال است که رابطۀ بین زبان و تفکر مطرح شده است. آقای «هردر» کتابی دارد با عنوان «درباره منشأ زبان» که در سال ۱۷۶۸ میلادی تدوین کردند و ایشان جمله معروفی دارد که زبان صورت علم است و تفکر نه فقط با آن بلکه بر مبنای آن صورت میگیرد. آقای «هُمْبلت» نظریهای را مطرح میکند به نام نقش خلاق زبان در فرآیندهای ذهنی که بعد از ۲۰۰ سال در نظریۀ میدانی و نظریۀ حوزهای مطرح شده که نقش فعال زبان را در حوزه شناخت و روند یادگیری و شناخت مطرح کردند. متفکری روسی به نام «بیگوستکی» هست که در دهۀ ۴۰ میلادی گسترش حوزۀ تفکر را وابسته به توسعۀ دامنۀ مهارتهای زبانی میداند. هرچه مهارتهای زبانی افزایش پیدا میکند، مهارتهای فکری و ذهنی افزایش پیدا میکند. من فقط به طور اشاره گفتم شاید آقای غروی دراینباره صحبت زیادی داشته باشند.
آیا ربات میتواند انسان متکامل باشد؟
آیا ربات میتواند انسان متکامل باشد؟ آیا قابلیتهایی از جمله تعلیم و تربیت و ایجاد فضائل اخلاقی و رذائل اخلاقی و وسوسهگری و خصوصیات دیگر مثل کمال خواهی، خلاقیت و دینداری و دینگریزی میتواند در ماشین اعمال شود. سؤال بعد اینکه هوشمندی یکی از جنبههای ربات است، نه همۀ آن، این چگونه در ماشین تفسیر میشود؟ همه اینها متفرع بر آن سؤال اساسی بود که به صورت زیربنایی مطرح شد، مسلم است که همۀ اینها که شما گفتید در ماشین تحقق ندارد. اولاً و بالفعل نیز وجود ندارد، اگر هم هست به قول آقای غروی شبیهسازی حالت احساس است؛ ولی این احساسها به معنای واقعی خودش که از مقولۀ علم حضوری باشد، محقق نیست.
دکتر شهریاری: هیچکس نگفته که حیات رباتی اگر باشد با حیات انسانی همسانی دارد. کسی نگفته ربات وقتی به وجود آمد توانست مثل انسان شود حیاتش مثل حیات انسان میشود. چون حیات به نوعی بازگشت به وجود دارد، وجود و هستی انسان طبق برداشت تفکر اسلامی ترکیبی از نفس و بدن است و مسلماً بدن ربات با بدن انسان همسانی ندارد. از بدنشان حالت فیزیولوژیکی، تعبیر به حیات و بحثهای یاختگی و یا شبیه این منظور نیست؛ چون اگر باشد ساخت بشر رشدی میشود نه صناعی. بحث دربارۀ این است که میخواهیم ماشین بسازیم، ماشینی که از مس و پلاستیک درست شده است. بنابراین کسی قایل نیست که ربات باید رشد پیدا کند. اینکه سؤال کردند که انسان با حیوان تفاوت ماهوی دارد و ناطقیت، فصل تمایز انسان از حیوان را به وجود آورده و آیا این دو حد وجودی به تمایز مرتبۀ وجودی این دو نمیشود؛ اگر جواب آری باشد باید گفت ربات نهایتاً جماد است و رشد و نمو ندارد. سؤال سوم را دقت کنید گفتند که اگر ربات امور هوشمندانه را به شکلی که انسان انجام میدهد انجام دهد، آیا این امر دلالت بر این دارد که رایانه ویژگیهای ذهنی منظور اوصاف ذهن روانشناختی؛ مثل آگاهی، تفکر، اراده، عاطفه و احساس دارد. بحث دربارۀ این است، نه جسمانی بودن و رشد داشتن، رشد جسمانی و نمو اگر همان نمو گیاهی باشد، کسی نگفته که ربات نمو میکند. آنچه که برای ما مسجل است این است که جسم انسانی دارای نمو است و این جسم خاص قابلیت پذیرش ناطقیت را دارد، پس همچنان احتمال دارد که روح به جماد بدون نمو تعلق نگیرد.
نکتۀ بعد اینکه من هنوز بر آن احتمالی که گفتم اصرار دارم. حیات باید تعریف شود. اگر انسان را و به تبع انسان، وجود و حیاتش را نوعی تفسیر مادیگرایانه کنیم میتوانیم آگاهی را به او نسبت دهیم اما اگر حیات را به معنای فیزیولوژیکی دانستید؛ یعنی اینکه گوش، پوست و خون دارد و مغز تحریک عصبی دارد، ربات این نوع حیات را ندارد. بحث دربارۀ این نیست که ربات این نوع حیات را دارد یا ندارد. در ساحتی که غربیها صحبت میکنند که معتقدند که در مابعدالطبیعه چیزی به نام روح نداریم _منظورم غالب متفکران فیلسوف ذهن است، نه اینکه غالب غربیها چنین فکری دارند. اکثر غربیها معتقد به خدا هستند. ولی در فضای دانشگاهی فلسفه ذهن نظریاتی که درباره عالم نفسانیت باشد بسیار در حاشیه است_ بحث دربارۀ نداشتن این ویژگی حیاتمند نیست؛ بلکه دربارۀ این است که اگر پیشفرضهای قبلی را پذیرفتیم آیا میتواند داشته باشد یا نه؟ به نظرم، آنچه جواب این سؤال را مشکل میکند این نکته است که آیا میتواند معطی شئ، معطی نامحدود باشد. تا جایی که ربات قادر باشد بشر را نابود کند. این مخالف نظام احسن سعادت بشر است و بهشت و جهنم لغو میشود که عذاب نفس انسانی بوده است. حال آنکه اگر رباتها بندگان خداوند شوند مسائل و تکلیف چه میشود. اگر با منظر تفکر غربی صحبت کنیم آنها مسائل متافیزیکی را وارد مسئلۀ ذهن نمیکنند؛ ولی اگر در ساحت فلسفه اسلامی صحبت کنید اگر اشکالاتی که آقای غروی گفتند بتوانیم جواب دهیم، آن اشکال شما اشکال نیست. چون آن معطی شیء که فاقد شیء که ربات بوده است میگویید چگونه بر بشر فائق میآید؛ چون بشر پتانسیلی در آن گذاشته که بتواند از خودش بهتر فکر کند. بشر کامپیوتر را طوری طراحی کرده که از خودش کمتر اشتباه کند. از نظر مهندسی ثابت شده که دستگاه کمتر از بشر خطا میکند و ما این امکان را به آن دادهایم. پس فاقد شی نبوده؛ بلکه واجد شئ بوده است. و اشکالی از این نظر به وجود نمیآید. اینکه خداوند انسان را آفریده و بر این مسئله توبه و ندامت و شقاوت و تکلیف و اخلاق است که ساحت بحثهای فلسفی هنوز به این قواره نزدیک نشده اگرچه فیلمهای آن را میسازند ولی الان ساحت بحث فلسفی این است که آیا ماشین میتواند آگاهی، اراده، شعور، عاطفه و احساس داشته باشد؟ بعد ساحت دیگری مطرح میشود که آیا حسن و قبح را هم میتواند درک کند؟ اگر درک کرد آیا تکلیف هم دارد؟ که طبیعتاً آنهایی که قایل به این هستند که انسانی شدن ماشین محال است این را هم میگویند که ممکن نیست. گفتند در فلسفه غرب در مورد تعریف انسان کامل نمیباشد، چون مثال های شما برای زمان دوری است. هشت نوع تفکر در فلسفۀ ذهن رایج است. اینها معمولا تقسیماتش در کتاب آقای دیوانی هست. از کتاب مغز و علم، ذهن، خودشان را توصیف کردند تمام نظریات توصیفی از نفس انسان به معنای واجد یک امر متافیزیکی در فلسفۀ ذهن امروز وجود ندارد. فقط به دکارت نسبتش میدهند.
براهین صدرالمتألهین بر شعورمندی همۀ موجودات
آیتالله غروی: یکی از دوستان مطرح کردهاند که صدرالمتألهین بالغ بر ده برهان بر شعورمندی همۀ موجودات اقامه کرده است و وجود را در همۀ موجودات به نحو تشکیک مساوق با حیات میداند. راهنمایی کنید که ده برهان که بر شعورمندی موجودات کجا است؟ ظاهراً اشاره بر این دارد که صدرالمتألهین برای اینکه اثبات کند ده برهان میآورد که اثبات کند که حیوان مرتبهای از ادراک را به معنایی که خودشان مطرح میکنند دارد. وقتیکه باشد یا حضور نسبت به خودش باشد این نشان میدهد که مرتبهای از تجرد را دارد. اما اینکه ده برهان بر شعورمندی همه موجودات اقامه کرده باشند این نیست. فقط استدلالی که در پارهای از موارد هم هست و برخی بزرگان هم تکیه کردهاند همین استدلال است که آنکه اصالت دارد وجود است و غیر از وجود چیزی نیست. یا اعتباری است یا وهم است. آنچه که مربوط به کمالات وجود است خارج از وجود نیست. این مقدمه دوّم بود. مقدمه سوم اینکه اگر اثبات کردید که در وجود تجرد هم مربوط به وجود است معنایش این است که هر وجودی، تجرد دارد ولو بسیار کم و غیرمفهوم برای ما که البته نیاز به بحث جدی است که اصالت از آن وجود است اما ما قایل به تشکیک هستیم چه بسا ممکن است برخی مراتب وجود اثرشان این باشد که ادراک داشته باشد و اوج مرتبه وجود که بالاترین مرتبه وجود است که نیازی در آن راه ندارد مستلزم وجوب باشد. پس صرف اثبات اصالت وجود، نمیتوانید اثبات کنید چون اصالت از آن وجود است تمام خصوصیاتی که واقعیت دارد مربوط به وجود است، پس همه چیز، همۀ کمالات را دارند. هر چند ضعیف است این را نمیتوانید اثبات کنید. آنچه را که میشود اثبات کرد این است که حداکثر مرتبۀ خاصی است به این مرتبه که رسید این خصوصیت کمالی را دارد. کما اینکه این را در واجب تعالی هم میگوییم.
قسمت بعدی سؤال وجود را مساوق با حیات میدانند، در همۀ موجودات به نحو تشکیک است.
دکتر شهریاری: حیاتُ کل حیٍ نحو من الوجود، مساوقه الحیاه و الوجود، عبارت صدرا است.
آیتالله غروی: حیات دو اصطلاح دارد. یک اصطلاح یعنی آنکه عین وجود است در مقابل حیات که میگوییم این تمام عالم است در مقابل اینکه کسی بگوید وهم است، این حیات، عین مفهوم وجود است. حیاتی را که در نباتات، حیوانات و انسان میگوییم اصطلاح دیگری است و با حیاتی که عین وجود است فرق دارد.
مطلب دیگر پرسیدهاند که، تصمیمگیری میتواند در هوشمصنوعی وجود داشته باشد؟ بحث دربارۀ این بود که این واکنش را در این برخورد نشان میدهد، با اینکه در واقع باید این برخورد را نشان دهد برخلاف محرکهایی که بر او وارد میشود، چیزی به آن برسد برخلاف آنچه که مقتضیات آن را ایجاب میکند، آیا اختیار دارد که در ارتباط با فشارهای درونیاش، غریزیاش، در ارتباط با محیط و فشارهای اجتماعی مقاومت کند.
گفتهاند که پیشرفت تکنولوژی و کمک بر فعالیت بشر برخلاف حرف آقای غروی شادیبخش است. کسی نمیگوید که بد است؛ اما آیا خود دستگاه تجربۀ شادی دارد؟ در اینکه تظاهر شادی دارد حرفی نیست؛ اما آیا خودش شاد میشود و تجربه شادی، غم و هیجان دارد.
ابزار تشخیص رباتی که همۀ فعالیتهای انسانی را انجام میدهد از انسان واقعی
سؤال دیگر این است که آیا ما ابزاری بعد از قضاوت داریم که رباتی را که همۀ فعالیتهای انسانی را از خود بروز میدهد از انسان واقعی تشخیص دهیم؟
و سؤال دیگر اینکه بنابر نگاه حکمت مشاء به نفس آیا محال است یک جسم صناعی قابلیت نفس را پیدا کند و از سوی واجب الوجود به نفس افاضه شود؟
هر دو سؤال قابل توجه است. آیا ما چیزی داریم که قضاوت کنیم این خودش شادی، هیجان و علم به خودش ندارد که الان چه میکند و چه میگوید؟ میفهمد آنچه را که ترجمه میکند یا نمیفهمد؟ آیا ابزاری برای قضاوت داریم؟ ابزار این است که خود کسانی که این را ساختهاند ، طوری ساختهاند که اینگونه پاسخ بدهد دیگر در آن نبوده که احساس لذت و غم کند. باید به این نکته توجه کنیم که ربات را براساس چه میسازند؟ براساس کارکردهای مختلف بیرونی خود انسان میسازند. در اینجا درست که این واکنش خاص را نشان می دهد این را کدبندی کردهاند و این واکنش را نشان میدهد. اما چیزی برای این نساختهاند و حیات در این به وجود نیاوردهاند که احساس شادی، تلخی و ناراحتی داشته باشد.
امکان افاضۀ نفس به ماشین از دیدگاه حکمت مشاء
نکته دوّم را بگویم که پرسیدهاند براساس نگاه حکمت مشاء به نفس آیا محال است که صناعی، نفس پیدا کند و از سوی واجبالوجود به آن، نفس افاضه میشود. بله نفس را که حضرات مطرح میکنند بدون شک قبل از اینکه موجود حیاتمند شود که حیات نداشته، بعد حیاتمند شده، ممکن است شرایط به گونهای شود که حیات حتی به اصطلاح علمیاش تحقق پیدا کند، من به اصطلاح فلسفی کار ندارم. عیب ندارد و مشکلی نیست. یعنی امکاناتی را بشر فراهم میآورد که چند موجود مادی که در کنار هم قرار بگیرند و وقتی فعل و انفعال با هم داشتند این حیات را پدید آورند. اما موجود صناعی که از پلاستیک و پیچ و مهره است و امکانات بسیاری دارد به حسب جریان عادی حیات که دانشمندان در بیرون تجربه میکنند میگویند که این که نمیتواند حیاتمند شود، اگر آن امکاناتی که دست به دست هم میدهد، آن فعل و انفعالاتی که هست با هم ترکیب شود زمینه برای تحقق و رویش حیات پدید میآید.
جمعبندی
دکتر مینایی: جمعبندی کوتاهی از بحث میکنم. سؤال اینکه ویژگیهای ذهن انسان و قوۀ تفکر انسان چگونه شکل میگیرد؟ آقای عباسزاده اشاراتی داشتند و آقای شهریاری بحث را به سه سؤال تقسیم کردند که آیا رایانه میتواند عمل و کارکرد و عملیات هوشمندانه داشته باشد که پاسخ مثبت بود چون در حوزۀ فنآوری هم اتفاق افتاده است. دوم اینکه آیا رایانه میتواند بخشی از فعالیت هوشمندانه را به شکل و فرآیند انسانی انجام دهد؟ که به ابعاد روانشناختی و دیدگاه شناخت دقیق آنچه را که در ذهن و روان انسان اتفاق میافتد محول کردند اتفاق میافتد. آقای غروی این مسئله را نسبتاً پذیرفتند. اما سؤال حساس سوم اینکه آیا رایانه میتواند دقیقاً ویژگیهای ذهنی، حیاتی، روانشناختی، شناخت و درک انسانی را داشته باشد؟ آقای غروی مدعی بودند که مبتنی است بر اینکه حیات تحقق پیدا کند و نفس به وجود آید و تا نفس و حیات آن موجود صرفاً جامد تحقق داشته باشد، امکان چنین درک و شعور این درجه از شعور وجود ندارد. آقایان شهریاری و عباسزاده بحث را به این منتهی کردند که اگر بدانیم محال است که فرآیندی طی شود از جهت ترکیب اجزای شیمیایی شیء و در آن حیات به وجود آید با توجه به پیشرفتهایی که از ابعاد مختلف در زمینههایی که نمیدانستیم و الان اتفاق افتاده است و رابطۀ جسمانی و ذهنی برای موجودی اتفاق بیفتد، این را از جهت فلسفی گفتند که محال نیست و امکانش وجود دارد. آیتالله غروی در امکانش تشکیک کردند و دوباره بحث برگشت به اینکه حیات و نفس منوط است بر اینکه علم حضوری باید وجود داشته باشد و علم حضوری در ماده نمیتواند تحقق پیدا کند. بحث اینکه آیا عالم ماده علم دارد یا نه، ادراک و شعور دارد یا نه، مبانی چالشی مختلفی اینجا مطرح شد. نکتۀ دیگر اینکه آیا در جسم امکان درک و شعور در آن هست؟ بحث چالشی بین فلسفۀ مشاء و افلاطونی مطرح شد و به نتیجه خاصی منتج نشد. به مبانی خودش برمیگردد.
نکته آخر اینکه در بعضی از فیلمهای هالیوود؛ مثل «آواتار» که پر فروشترین فیلم دنیا در دو سال متمادی شد، اینها مبانی فلسفی دارد؛ یا بازیهای کامپیوتری که تولید میشود؛ مثلاً سینکریت که فرقه حشاشین و اسماعیلیه را در قدس مطرح میکنند که عدهای میخواهند بروند با آن تفکری که حشاشین داشتند، خصوصا حمله به دیدگاههای اسلامی را در این بازیها مطرح میکنند و یا مسائل دیگر مثل بازی مکسپین و فیلم آن و مقولههای از این قبیل در فیلمهای بتمن که نه تنها از بعد سیاسی که بعدهای فلسفی سنگین پشت این بازیها و فیلمها وجود دارد. فلسفه غرب، فلسفهای است که در زندگی بشر وارد شده و نحوه تعامل هنر را با دیدگاه خودشان رصد و پیگیری میکند. فلاسفۀ آمریکا و اروپا موظف هستند که در اینها نظریهپردازی کنند و قلم بزنند و فیلمی مثل «آواتار» که اول کتابش منتشر میشود و بارها درباره فلسفهاش صحبت میشود و بعد از آن فیلم ساخته میشود. چیزی مثل «آواتار» که یک انسان معلول در عالم خلسه میرود و با موجودات که به او قدرت میدهند و آبی رنگ هستند به حالات و لذاتی دست پیدا میکنند. اینها بر اساس مسائلی که در شیطانپرستی یا مسائل که یهود در دنیا منتشر میکند، ساخته میشود و خیلی از آنها ممکن است مبانی علمی هوشمصنوعی نداشته باشد. پشت صحنۀ تفکر اینها، در بازیهای تراوین یا بازیهای دیگر که مطرح است، نبرد خدا و شیطان به طور کلی در این بازیها مطرح است. خیر و شری که اینها میگویند به شکل ملموسی آن کابالیزم را پیگیری میکند فیلم لاست یا فیلمهای دیگر در پشت صحنه، این فلسفهها را پیگیری میکند. اینها را نباید با بحثهای علمی که در اینجا مطرح شد خلط کنیم. ما مؤید این تفکرات نیستیم. حتی فرقههایی که توسل به جن و عالم اجنه را مطرح میکنند و در کشورخودمان هم رسوخهایی دارند از ساحت بحث ما خارج است. آنچه را که ما امروز مطرح کردیم این بود که آیا ماشین، ماده و شرایط آزمایشگاه میتواند حیات را به وجود آورد؟ بیوتکنولوژیها، زیستشناسیها الآن گفتهاند که این قابلیت در محیط آزمایشگاه به وجود آمده است. فعل و انفعالهای شیمیایی میتواند حیات بسیار سادۀ باکتری مانند را به وجود آورد و خودش به تکثیر سلولی و دو نیم شدن شروع کند؛ اما هیچ کدام از اینها اگر روزی این حیات ادامه پیدا کرد و این حیات ساده به شکل حیات پیچیده منجر شد، و از آن DNA، کروموزمها و ویژگیهای کروموزمی انسانی به وجود آید و آن دیگر انسان خواهد بود و ربات نیست و تعبیر هوشمصنوعی از آن غلط است و واقعاً هوش طبیعی دارد که معلول افاضات الهی است که براساس قوانین خداوند تحقق پیدا میکند. اگر الآن از لحاظ فلسفی به آن جهل داریم؛ اما امکانپذیر هست. شاید بحث دیگر، فرار و خروج از دامنۀ بحث هوشمصنوعی یا مصنوعی بودن آن هوش است. بحثهایی که در کلونینگ مطرح است و در آزمایشگاه برهای را به وجود میآورند و سلولهای بنیادین که در پژوهشگاه رویان مطرح است و استخوان را ترمیم میکنند و دست مصنوعی میسازند مایۀ اولیهاش هست اما آن مادۀ اولیهاش حتی اگر از غیر ذی حیات گرفته باشند مادهای است که خداوند آفریده و از کتم عدم نیست و چیزی است که طبق قوانین و سلسلههایی که در عالم واقع خداوند القا کرده است.
والسلام علیکم و رحمه الله برکاته
[۱]. Alasdair maclntyre.
[۲]. Alan turing.
[۳]. John mccarthg.
[۴]. Dennis Ritchie.
[۵]. http://nlp-addiction.com/eliz.
[۶]. سوره حجر؛ آیه ۲۹.