کلام جدید و فلسفه دین، تمایزها و شباهتها

مفهوم شناسی
فلسفه دین: فلسفه دین (philosophy of religion) را می توان دانشی دانست که به عنوان شاخه ای از فلسفه تحلیلی معاصر، درباره گزاره های بنیادین و اصول زیرساختی دین به بحث و بررسی می پردازد. به عبارت دیگر، رویکردی است که دین را به عنوان یک پدیده در نظر گرفته و از مبادی تصوری و تصدیقی آن چون تعریف دین، تاریخ دین، هدف و کارآمدی دین و… پرسش هایی به عمل می آورد و به پاسخ آن ها می پردازد. پرسشهای رایج در این حوزه معرفتی عبارتند از: آیا دلایلی قانع کننده درباره اثبات وجود خداوند وجود دارد یا خیر؟ آگر خدایی  وجود دارد، آن چیست؟ چه چیزی ما را بر این می دارد تا باور کنیم معجزالت وجود و واقعیت دارند؟ رابطه میان عقل( Reason) و ایمان (Faith)چیست؟
باید این نکته را توجه داشت که پرسش «خدا چیست؟» (what is God?)از پرسشهای فلسفه دین نیست. همه فیلسوفان بر این اصل را یک آکسیوم (Axiomatic)می دانند و تنها درباره کیفیت وجود و نحوه آن و طبیعت قابل شناخت خدا بحث می کنند.
صورتهای باور دینی که در قلمرو مباحث فلسفه دین به آن پرداخته می شود عبارتند از: ۱٫ تئیسم (theism)، باور به یک یا چند خدای موجود و تأثیر گذار در جهان، بر خلاف دئیسم (Deism) که قائل به عدم دخالت خدا یا خدایان در جهانند۲٫ مونوتئیسم (Monotheism)، باور به تنها یک خدای موثر در جهان ۳٫ پنتئیسم (Pantheism)، یا همه خدا انگاری ۴٫ پننتئیسم (Panentheism)، وحدت وجودی ۵٫ دئیسم (Deism)، قائل به خدای خالق و نه تعامل کننده با جهان ۶٫ آتئیسم (Atheism)، خداناباوری ۷٫ آگنوستیسیسم (Agnosticism) ۸. هیومنیسم (Humanism)، انسان گرایی.
کلام: کلام (Theology) در لغت به معنای نشانه، سخن، جمله واثر گذار به کار رفته است و در اصطلاح دانشی است که درباره مبانی و ارکان دین بحث می کند و از حریم آن به دفاع می پردازد. تفاوت علم کلام با فلسفه دین در این است که روش علم کلام عقلی، نقلی، جدلی، شهودی و حتی تاریخی و تجربی است، ولی روش فلسفه دین فقط برهانی و عقلی است، زیرا شعبه ای از فلسفه است. تمایز آن دو به لحاظ موضوع و هدف نیز بر کسی پوشیده نیست؛ یعنی موضوع علم کلام مبانی و اصول درون ساختاری دین است، در حالی که موضوع فلسفه دین قضایای زیرساختی برون ساختاری دین است. چنان که هدف علم کلام شناخت اصول و پایه های دین است، اما فلسفه دین با مجموعه دین اعم از اصول و فروع آن سر و کار دارد.
کلام قدیم و دانش مسائل جدید کلامی: ممکن است چنین به نظر آید که چون علم کلام، علم به اصول و مبانی درون ساختاری دین است، صفات قدیم و جدید در قلمرو آن مفهومی ندارد؛ ولی با اندک تأملی می توان دریافت که یک علم ممکن است بر قلمرو و گستره مسائلش افزوده شود؛ مانند پزشکی که در عین هم خانوادگی علوم متعددش، گسترش قابل ملاحظه ای یافته است.
علم کلام نیز از دو جهت در معرض توسعه و تکثیر قرار گرفت: یکی لزوم مباحث تطبیقی و دیگر ارتباط جدی مسائل آن با علوم بشری.
کلام قدیم به طور عمده بر نظریات و دیدگاه های فرقه هایی چون معتزله، اشاعره و اهل حدیث تأکید داشت، در حالی که رهیافت جدید، رهیافت تطبیقی میان ادیان است و مباحث را به صورت بین الادیانی مطرح می کند. از سوی دیگر توسعه علوم بشری بعد از قرون وسطی، مباحث کلامی غرب را مورد تغییر و تحول قرار داد. نظریه مرکزیت خورشید گالیله، در نگرش کلیسا به انسان چالش ایجاد کرد و مکانیک نیوتن، نگرش متکلمان به رابطه خدا و جهان را به رابطه ساعت با ساعت ساز تنزل داد. به همین ترتیب اصول داروین در زیست شناسی نیز در قلمرو عدل الهی و برهان نظم چالش های جدی به وجود آورد.
از سوی دیگر، این رهیافت ها و رویکردهای جدید، رهیافت دیگری را نیز به همراه داشت و آن اتخاذ روش فلسفی در مباحث و رویکردهای بیرونی بود. به عبارت دیگر، بررسی تطبیقی مسائل کلامی و چالش های آن با علوم دیگر، جز با رویکرد فلسفی و روش برهانی و با گرایش بیرونی قابل طرح نیست، زیرا ادیان دیگر و علوم در خارج از حیطه مسائل کلامی قرار دارند. پس مسائل جدید کلامی با سه ویژگی از کلام پیشین متمایز می شود: رهیافت تطبیقی، رهیافت علمی و رهیافت فلسفی و بیرونی به لحاظ روش تحقیق. به موجب همین، می توان دانش مسائل جدید کلامی را بدین گونه تعریف نمود: دانشی که مسائل کلامی را با رویکرد تطبیقی بین الادیانی و علمی بشری و رهیافت فلسفی و بیرونی مورد بحث قرار می دهد.
فلسفه دین و کلام جدید به کدام مباحث می پردازند؟
مسائل فلسفه تحلیلی دین عبارتند از:
تعریف دین: این که دین را چگونه می توان تعریف نمود؟
منشأ دین: علل رویکرد بشر به دین چه بوده است؟ آیا دین گرایی صرفا منشأ آسمانی دارد یا این که فاقد ریشه منطقی و اصیل است؟
قلمروهای دین (انتظارات بشر از دین): آیا دین فقط به عرصه رابطه عبادی با خدا مربوط می شود یا این که در عرصه اجتماع و روابط بین المللی نیز دارای برنامه و اصول است؟
رابطه دین با علوم بشری: آیا دین با علوم تجربی و انسانی ناسازگار است یا این که با آن علوم همسویی دارد؟ و… .
رابطه دین با ادیان دیگر: این مسأله سه مسأله دیگر را به عنوان زیرمجموعه خود شامل می شود: ۱٫ دین شناسی تطبیقی؛ ۲٫ وحدت و کثرت ادیان (پلورالیسم دینی)؛ ۳٫ کمال و نقص ادیان (خاتمیت).
رابطه دین و دنیا (سکولاریسم و عدم آن): آیا دین با دنیا بیگانه است یا این که درباره دنیا و امور زمینی نیز رسالت دارد؟
رابطه دین با عرفان، فلسفه، هنر و ادبیات و اسطوره: آیا دین عین عرفان، فلسفه و… است یا این که با آن ها متمایز است و فقط داد و ستد خاصی دارد؟
هویت علوم دینی: علوم دینی در دنیای مسیحیت و یهود واسلام چه هویتی دارند؟ آیا می توان این علوم را مانند علوم بشری دانست؟
روش شناسی شناخت دین: دین را با چه روشی می توان شناخت؟ آیا روش آن روش مشائی و معتزله است یا آن که روش اخباریون و اشاعره درست است و یا… ؟
دین و تکامل معرفت بشری: این بحث سه بحث کلان را به عنوان زیرمجموعه شامل می شود: ۱٫ قبض و بسط تئوریک دین؛ ۲٫ قداست و عدم قداست دین؛ ۳٫ دین و عصری بودن فهم آن (دین و تجدد(
دین و مسأله احیاگری: مرگ و احیای دین چه مفهومی دارد؟ احیاگران چه ویژگی هایی دارند؟ و… .
تاریخ دین: دین در تاریخ غرب، دین در تاریخ مسلمین و… .
دین ناب و تعدد قرائت ها: آیا با وجود فهم های مختلف از دین می توان به دین ناب و اصیل دست یافت؟

مسائل کلام جدید (New theology) را می توان این گونه تقریر کرد:
الف. کلام تطبیقی (مسائل بین الادیانی): این مسائل از این قبیل اند: خدا در ادیان، عدل الهی در ادیان، نبوت در ادیان، امامت در ادیان، معاد در ادیان، و… .
ب. کلام علمی (مسائل بین الاذهانی): این مسائل از ارتباط مباحث کلامی با علوم بشری ناشی شده اند. مهم ترین مباحث مطرح در این قلمرو عبارتند از:
رابطه خدا با طبیعت: آیا خدا بسان ساعت ساز است که جهان را ساخته و آن را به حال خود واگذاشته است یا رابطه خدا با جهان از نوع رابطه روح آدمی با قوای اداراکی و تحریکی است؟
رابطه خدا با انسان: آیا رابطه خدا با انسان مانند رابطه خدا با گیاهان و حیوانات است یا این که انسان هدف و علت غایی آفرینش بوده است؟
خدا و فلسفه: آیا براهین فلسفی می توانند خدای واقعی را اثبات کنند؟
خدا و علوم تجربی: علوم تجربی تا چه میزان در اثبات وجود خدا کارآمد هستند؟
عدل الهی و فلسفه و علوم: عدل الهی چه میزان از طریق فلسفه و علوم قابل اثبات است؟
عقل، وحی و دانش تجربی: رابطه عقل با وحی و وحی با دانش تجربی چگونه است؟ آیا با عقل و علوم تجربی می توان وحی الهی را اثبات نمود؟
پیامبران و تمدن بشری: آیا پیامبران تمدن جدیدی می آورند یا این که فقط مکمل فرهنگ و تمدن عقلانی هستند؟
قرآن، کتب مقدس و علوم بشری: قرآن و کتب مقدس چگونه با علوم بشری رابطه برقرار می کنند؟
رهبری دینی و رهبری بشری: آیا امامت و رهبری در فلسفه سیاسی اهل سنت و شیعه، همان رهبری های مطرح در نظام دموکراسی یا تئوکراسی و یا… است؟
معاد و علوم تجربی: آیا معاد از طریق علوم تجربی قابل اثبات است؟
این مسائل و نظیر آن ها مهم ترین و اندیشه سوزترین مسائلی است که پیدایش دانش جدید و جداگانه «مسائل جدید کلامی» را موجّه ساخته است.
در پرتو این تأملات می توان تلقی ها و برداشت های ناتمام از تمایز میان مباحث فلسفه دین و مسائل جدید کلامی را ارزیابی نمود و به خام اندیشی های مشهود پایان داد. برای مثال، گفته اند: کلام جدید بر اساس شک و تردید استوار است، اما کلام قدیم بر یقین. متکلمان قدیم، اول باور می کردند و سپس به اثبات و دفاع می پرداختند، در حالی که در کلام جدید اول شک می شود و پس از آن مسأله مدلل و مبرهن می شود. عده ای دیگر گفته اند: کلام جدید یعنی مباحث مربوط به رابطه علم و دین. و گروهی دیگر می گویند: کلام جدید یعنی معجونی از مسائل جدید کلامی و فلسفه دین و یا کلام جدید یعنی نگاه بیرونی به دین، امّا کلام قدیم یعنی نگاه درونی به دین.
بدیهی است که تمامی نظریه های یادشده به جای تفکیک درست، به آشفتگی بیشتر دامن می زنند و از نظر منطقی و علم شناسی نیز قابل دفاع نیستند؛ زیرا متکلمان شیعه و تا حدودی معتزله بیشترین اعتمادشان در مباحث کلامی، عقل و برهان است. اینک چگونه ممکن است هم یقین و تعصب اعتقادی داشت و هم به عقل و برهان ملتزم بود؟ از طرف دیگر، بحث رابطه علم و دین و مسائل بیرونی دین یا به فلسفه دین مربوط است و یا با فلسفه دین مخلوط شده است.