با ارائه بحث آیت الله رجبی و با حضور اعضاء محترم گروه دوشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۲۰ در اتاق جلسات مجمع عالی حکمت اسلامی برگزار شد.
خلاصه مطالب ارائه شده توسط استاد محترم آیت الله رجبی به شرح ذیل می باشد:
– در نگاهی کلی، میتوان از دو گونه تفسیر ترتیبی و موضوعی سخن گفت که البته تفسیر موضوعی، تفسیر ترتیبی و روش آن را متقدم بر خود داراست.
– در تفسیر ترتیبی مبانی را میتوان در چهار محور کلی طبقهبندی کرد که بر اساس این مبانی، قواعد و منابع و نحوهی کار تفسیر مشخص میشود:
الف) مبانی ناظر به متن
ب) مبانی ناظر به فهم
ج) مبانی ناظر به مفسّر
د) مبانی ناظر به مؤلف
– در مبانی ناظر به متن و فهم، عمدهی مباحث حول محور متن یا زبان و چگونگی دریافت آن است و با توجه به اینکه زبان، پیچیدهترین پدیدهی اجتماعی است که اگر بتوانیم تفسیر مناسبی از آن ارائه دهیم، میتوانیم دیگر پدیدههای اجتماعی را نیز تفسیر مناسب نماییم؛ پس این دسته از مبانی تفسیر، در تمامی حوزههای علوم انسانی مفید بوده و قابل کاربرد خواهد بود، چرا که تحلیلهای ما در اینجا امکان تحلیل دیگر پدیدههای اجتماعی را نیز به ما میدهد. البته توجه به این نکته ضروری است که هرچند مفسران مسلمان به عمدهی مبانی خود در این حوزهها تصریح نکردهاند، اما غالباً آنها را به صورت پیشفرض گرفته و نسبت به آنها نظر داشتهاند.
– در مبانی ناظر به مفسر و مؤلف نیز مسائلی از این دست مطرح است که میتوان بیطرف بودن مفسر نسبت به متن را پذیرفت؟ یا مفسر قرآن باید شرایط و ویژگیهای خاصی داشته باشد که مختص مفسر قرآن است؟ رابطهی بین متن و پدیدآورنده چیست؟ و توجه به فهم و اندیشههای پدیدآورنده چه نقشی در فهم متن دارد؟ در این بخش نیز آن دسته از مبانی که بین مفسر قرآن و مفسر دیگر متون عمومیت دارد، در حوزههای مختلف علوم انسانی -خصوصاً در پژوهشها و مطالعات اِسنادی که در این علوم میخواهد انجام پذیرد- مفید خواهد بود و حتی میتوان ادّعا کرد که در باب روش فهم متن خصوصاً با توجه به ظرایف و دقایقش، ما بیشتر از آنجه در علوم کار شده، حرف برای گفتن داریم.
– در تفسیر موضوعی: در اینجا ظرفیتهای بیشتری داریم، به عنوان نمونه، همانگونه که در علوم اجتماعی برای فهم پدیدهها، آنها را مقولهبندی میکنند، ما هم در اینجا با مقولهبندی آیات، میتوانیم به فهم بهتری دست یابیم. در اینجا هم برخی از مبانی و روشهای ما مخصوص متن قرآنی نیست و لذا در تمامی علوم انسانی کاربرد دارد.
– معتقدیم در جزئیترین مسائل علمی هم میتوانیم در قرآن نکاتی بیابیم و این کلام که در قرآن فقط کلیگویی شده، سخن دقیقی نیست. در این زمینه در حوزهی جامعهشناسی نیز تجاربی داشتهایم. البته در بیانی کلی، در ارتباط قرآن و علوم انسانی، قرآن سه نوع جایگاه میتواند داشته باشد:
الف) قرآن به عنوان یک صاحب نظر در حوزهی علوم انسانی: این نکته فوق (نکات قرآنی در مسائل جزئی علوم) و کارهایی همانند جامعهشناسی کجروی (انجام شده در پژوهشگاه حوزه و دانشگاه) در این زمینه است.
ب) قرآن به عنوان تبیین کنندهی برخی پدیدههای انسانی و اجتماعی
ج) استفاده از روشی که قرآن برای تبیین پدیدههای اجتماعی به کار برده، در دیگر پدیدهها و علوم انسانی، چون قرآن روش منحصر به خود را داشته که نوعی روش تلفیقی است، نه تجربی یا تفهمی محض.
– نسبت به تفسیر تنزیلی، ما با دو مشکل عمده مواجهیم:
۱) مستندات و شواهد متقنی نداریم که بر اساس آن بتوانیم سیر تنزیلی را -به حدی که بتواند مبنای کار باشد- تنقیح کنیم.
۲) باز هم در اینجا نیازمند روش ترتیبی خواهیم بود و تنزیل، صرفاً تغییراتی در سیاق خواهد داد.
– مسئلهی استفاده از متن قرآن و روش و قواعد و آفات آن در حوزهی علوم انسانی، خود مسئلهی مفصل و مستقلی است که البته هنوز هم باب آن باز است، اما بیتردید، تنقیح مبانی که در ابتدا گفته شد، خیلی در آن تأثیرگذار است. اصولاً برای شروع به تحوّل در علوم انسانی، ابتدا باید مبانی خود را در مورد این علوم و مبانی آنها منقّح کنیم و این نقطهی آغاز است. از مهمترین مشکلات نیز نبود نیروی متخصص و خبره در هر دو حوزهی تفسیر و علوم انسانی (یا هر یک از علوم انسانی) است.
در پایان جلسه با توجه به سوالات مطرح از سوی اعضاء و پاسخ های ارائه شده توسط آیت الله رجبی، مقرر گردید در جلسه ی آینده گروه، استاد محترم به محورهای ذیل بپردازند:
۱) ظرفیت علوم قرآن برای علوم انسانی
۲) برخی نمونههای عینی از فعالیتهای انجام شده دربارهی دلالتهای قرآنی برای جامعهشناسی
۳) نقد یا تأیید داشتن تفسیر و علوم قرآنی نسبت به علوم انسانی معاصر