حکمت اسلامی ۱۵ » ویژه نامه نکوداشت مقام علمی حضرت آیت الله علامه حسن زاده آملی ، ناگفته‌هایی از حیات علمی حضرت آیت الله علامه حسن‌زاده آملی در مصاحبه باحجت الاسلام والمسلمین زمانی قمشه‌ای

حضرت حجت الاسلام والمسلمین قربانعلی زمانی قمشه ای در سال ۱۳۲۳ در شهرضا متولد و در سال ۱۳۴۷ جهت تحصیل علوم حوزوی وارد حوزه علمیه گشت و از محضر بزرگانی چون حضرات آیات شیخ کاظم تبریزی، حسن زاده آملی و جوادی آملی بهره برد. کتاب هیئت و نجوم اسلامی در ۴ جلد از مهمترین آثار ایشان به شمار می رود. استاد زمانی قمشه ای از اعضای هیئت موسس مجمع عالی حکمت اسلامی می باشد.

 نحوه آشنایی خود را با حضرت استاد حسن‌زاده بیان نمایید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. اینجانب سال‌های ۴۸ و ۴۹ ش که به مقطع سطح (شرح لمعه) اشتغال داشت، وقتی بحث به «وقت و قبله» رسید سؤالاتی از استاد نمودم، استاد پاسخی داد که قانع کننده نبود، سپس افزود: من اطلاع کافی از آنها ندارم، این گونه مباحث در خور شأن فلکی حوزه حضرت استاد حسن‌زاده آملی است، به ایشان مراجعه و پاسخ‌های خود را دریافت دارید. از اینجا با نام معظم له آشنایی پیدا کرده، روزی ایشان را در خیابان دیدم و یکی از سؤال‌ها را مطرح کردم. وی فرمود: سؤال شما شش ماه کلاس هیأت و نجوم می‌طلبد تا به وقت و قبله آشنا شوید. اصرار کردم هر اندازه امکان دارد پاسخ بفرمایید. فرمود گوشه و کنار پیاده‌رو که نمی‌شود مباحث هیأت و نجوم مطرح کرد، بلکه نیازمند کلاس است.

در سال ۱۳۵۰ یکی از دوستان گفت حاج آقا حسن‌زاده کلاس درس هیأت شروع کرده‌اند. این خبر بسی مسرت‌بخش بود، به درس ایشان که در مدرسه نوبنیاد «سعادت» برگزار می‌شد، شرکت جستم.

درس های حضرت استاد دو دسته بود، دسته‌ای در طول هفته تا چهارنشبه برگزار می‌‌شد و دسته دیگر در مطلق تعطیلی یعنی پنجشنبه، جمعه، اعیاد، وفیات تعطیلات نوروز و حتی روز نوروز. البته روز شهادت حضرت ابی عبدالله الحسین(علیه‌السلام) و حضرت محمد(ص) را تعطیل می‌فرمود. و در غیر این دو روز پیوسته تدریس داشت. ایشان معتقد بود و پیوسته می‌فرمود تعطیلی برای طلبه نباید مفهوم داشته باشد.

چه دروسی را از محضر حضرت علامه کسب فیض نمودید؟

اشاره شد که درس‌های معظم دو دسته بودند و این ناچیز در هر دو دسته شرکت می‌کردم و با توجه به فرمایش ایشان که برای طلبه نباید تعطیلی مفهوم داشته باشد، از سال ۱۳۵۰ تا سال ۱۳۷۲ که آخرین درس از «مصباح الانس» ابن فناری را فراگرفتم حدود ۲۲ سال پیوسته برای ما روز و سال تحصیلی بود و از حوزه قم هیچ خارج نشدم.

دسته اول از درس‌هایی که از محضر معظم آموختم عبارتند از شرح اشارات و تنبیهات برخی از مجلدات اسفار، الهیات شفا، کتاب النفس از طبیعیات شفا، تمهید القواعد ابن ترکه، مصباح الانس ابن فناری و…

دسته دوم که در روزهای تعطیلی به جز دو روز یاد شده برگزار می‌گردید عبارت بودند از هیأت فارسی ملاعلی قوشچی، تشریح الافلاک شیخ بهایی، شرح چغمینی، دروس «معرفه الوقت و القبله» که مطالب آن بسی سودمند و شرحی نفیس بر «تحفه الاجله فی معرفه القبله» تألیف فلکی و ریاضی‌دان مشهور و متبحر سردار کابلی است. این کتاب از امهات کتاب‌ها در قبله‌شناسی است و از مبانی هندسی همچون اکرثاوذوسیوس، تحریر اقلیدس، مثلثات سینوس‌ها، تانژانت‌ها و… بهره‌ گرفته است. در پایان این کتاب اختراعی عجیب و شگفت‌آور از ابتکارات علامه شعرانی را به چاپ رسانده و نوشته است: «ان استاذنا العلامه ذالفنون قد اخترع بقریحه الطیاره صحیفه مکرمه لتعیین قبله البلاد، لم یسبقه احد من مهره ارباب الازیاج والارصاد، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و هی هذه»۱

شایان ذکر است این صحیفه مکرمه که از اختراعات علامه شعرانی است بسی پیچیده و مرموز است، نگارنده در کنگره علامه شعرانی که توسط مؤسسه فرهنگ و اندیشه به مدیریت حضرت حجت الاسلام والمسلمین رشاد برگزار گردید به لطف و تفضل الهی برای اولین‌بار توانست پرده از رمز آن بردارد و بیش از پنجاه صفحه درباره آن توضیح دهد، چرا که هیچ یک از شاگردان مرحوم علامه شعرانی چیزی در شرح آن به نگارش نیاورده بودند و گویا طلسمی بود که رمز آن گشوده نمی‌شد، علامه شعرانی آنچه از هندسه، ریاضی، جغرافیا، دانش فضا و اسطرلاب در قبله‌شناسی می‌دانست به گونه‌ای اعجاز‌آور در این صفحه جا داده بود و جز با احاطه به دانش‌های یادشده به اضافه مبانی ساخت و طراحی و مهندسی اسطرلاب ورود به آن امکان‌پذیر نبود، و از باب نمونه قبله پکن و توکیو را استخراج نمودم.

از دیگر کتاب‌هایی که خدمت حضرت استاد زانوی شاگردی بر زمین داشتم، دروس هیأت و دیگر رشته‌های ریاضی بود، نیز سی فصل خواجه، و آشنایی با زیج بهادری، جامع بهادری، علم الاعداد، قانون مسعودی، ربع مجیّب و… می‌باشد. همه اینها به لطف خدا و به دعای حضرت استاد بود. بدین خاطر و بر اساس این خاطره که:

در اواخر سال‌های تحصیل خدمت حضرت استاد سؤالی از خدمتش داشتم پس از پاسخ اشک در چشمان مبارکش حلقه زد و فرمود: آقاجان دعوتنامه‌هایی از اروپا و آمریکا برایم آوردند که به دانشگاه‌های آنجا بروم اما با خود گفتم یک عمری در حوزه‌های امام صادق(علیه‌السلام) بوده و از برکت آنها بهره‌مند شدیم بهتر است در خدمت آنها باشم، بعد افزود من چقدر در این حوزه فلکیات، ریاضیات، هندسه گفتم و هم اینک این دانش‌ها در حال انقراض است و کسی تدریس نمی‌کند. استاد هنوز در حال گریه بود که با خود عهد بستم آنچه را از استاد آموختم به دیگران انتقال دهم و تاکنون نیز بر این عهد مانده‌ام به ویژه که دیگر استاد علامه حضرت آیت الله جوادی آملی بارها فرمود فلانی مواظب باش این دانش‌ها منقرض نشود، اُکَر در هندسه استدلالی ریاضی، هیأت و نجوم، قبله‌شناسی و.. این ناچیز بر خود واجب شمردم گوش به فرمان استادانم باشم و در کنار فقه و فلسفه و عرفان، دانش فضا و سایر رشته‌های وابسته به آن همچون ریاضی، مثلثات، هندسه استدلالی و سایر آموخته‌هایم را منتقل نمایم سپس به حضرت استاد حسن‌زاده عرض کردم برخی افراد پیوسته در مباحثه درس‌های شما می‌باشند و درس‌های شما را تشریفاتی حاضر نمی‌شوند.

باری دعای این مرد دلسوخته و دانش‌پرور سبب شد تاکنون چهار جلد تألیف در هیأت و نجوم و تعداد زیادی CD  و DVD  به حوزه‌های دینی و شاگردان کلاس عرضه کنم و توفیق یافتم اسطرلاب را تدریس نمایم و حتی طراحی، مهندسی و ساخت آن را به شاگردان آموزش دهم بلکه مرهمی باشد بر دل استادان سوخته دلم به برکت محمد و آله (علیهم السلام)

دیگر این که تاکنون قبله و محراب ده‌ها مسجد را در سرتاسر ایران تنظیم کردم از جمله مسجد دانشگاه آزاد شهرکرد که جناب حجت الاسلام علی اصغر بیگی از من خواست رنگ‌ریزی کنم و این ناچیز اجابت نمودم و مسجد دانشگاه آزاد شهرضا که جناب حجت الاسلام سید نعمت الله صالح تقاضا کرد و بنده اجابت نمود، راهکار حقیر در تنظیم و توجیه قبله عبارت است از: ۱٫ عرض بلد؛ ۲٫ انحراف از جهت مبدأ؛ ۳٫ استفاده از رابطه فیثاغورث که در هندسه استدلالی کتاب‌های خواجه نصیرالدین، اکرثاوذوسیوس، از آن به شکل عروس نام می‌برند (و از طریق جبر خطی به شکل مأمونی مشهور گردیده است) و با راهکار «وایت» عبارت است از: A2+B2=C2 این طریق قبله‌شناسی که با کمک خورشید صورت می‌پذیرد از سایر راه‌های قبله‌شناسی دقیق‌تر و در طول سال قابل استفاده است.

در خصوص تحصیلات و اساتید حضرت استاد توضیحاتی را بیان فرمایید.

معظم له اساتید و تحصیلات خود را طی مدت ۲۲ سالی که در خدمت ایشان زانو زدم را به کرات بیان می‌فرمود. به ویژه عنایت داشت سلسله استادان و مشایخ خویش را درفن عرفان و حکمت به مرحوم حکیم صهبا، متأله و عارف نامی آقامحمدرضا قمشه‌ای(ره) برساند. آقامحمدرضا قمشه‌ای(ره) سلسله‌اش به آقامحمد بیدآبادی حکیم عارف و مرجع عالیقدر جهان شیعه می‌رسد. عنایت حضرت استاد به ذکر سلسله استادان به خاطر هوشیاری ذاتی بود که مبادا در فردای روزگار صوفیان نااهل و یا فیلسوف‌نماهای فرومایه او را از خود قلمداد کنند و از عالم عرفان و معرفت بربایند. به هر روی، سلسله مشایخ او بنابر آنچه در جلسات درسی بر زبان می‌راند و این ناچیز در کتاب مصباح الانس یادداشت می‌کردم، عبارتند از حضرت آیات:

ـ آقاشیخ محمد تقی آملی، آقا میرزا هاشم اشکوری، آقامحمدرضا قمشه‌ای

ـ آقا میرزا احمد آشتیانی،  آقا میرزا هاشم اشکوری، آقامحمدرضا قمشه‌ای

ـ آقا فاضل تونی، آقا میرزا هاشم اشکوری، آقامحمدرضا قمشه‌ای

ـ آقا میرزا ابوالحسن رفیعی، آقا میرزا هاشم اشکوری، آقامحمدرضا قمشه‌ای

ـ آقا میرزا ابوالحسن شعرانی، میرزا محمدطاهر تنکابنی، آقامحمدرضا قمشه‌ای

ـ آقا میرزا مهدی الهی قمشه‌ای، میرزا محمدطاهر تنکابنی، آقامحمدرضا قمشه‌ای

ـ علامه طباطبایی، سیدحسین بادکوبه‌ای، میرزاهاشم اشکوری، آقامحمدرضا قمشه‌ای.

حضرت استاد علامه حسن‌زاده را نمی‌توان تنها در دو بعد حکمت و عرفان شناخت، بلکه باید او را آن‌گونه که هست شناخت. چون معظم له در نوشته‌هایش آن‌گونه که هست خود را معرفی کرده و سلسله اساتید و تحصیلات خود را به قلم آورده است. مثلاً حضرت استاد را در فنون مختلف نمی‌توان جدا از استادشان حضرت علامه طباطبایی و حضرت علامه شعرانی و استادان این دو بزرگوار همچون سید ابوالقاسم خوانساری و سید ابوتراب خوانساری شناسایی نمود. چرا که سخنان استاد و استادانشان چونان شیر و شکر و گل و گلاب در هم آمیخته و از خامه مبارکشان تراوش نموده است.

حضرت استاد غیر از استادان نامبرده از دیگر بزرگانی استافده برده که نگارنده برخی از آنها را نمی‌شناسد، اما در پیشینه علمی خود نوشت ایشان به چشم می‌خورند که باید به آن مراجعه کرد.
علامه حسن‌زاده در فلسفه و عرفان متأثر از چه شخصیت‌هایی بودند؟

خداوند متعال استادان زبده، شاخص و متبحری را نصیب ایشان کرده بود که هر یک به راستی ستاره‌ای درخشان در آسمان دانش‌های حکمت، عرفان، نجوم، ادب، طب، عروض، موسیقی حتی زبان‌های خارجی همچون فرانسوی و عبری بوده‌اند. حضرت استاد از این بزرگان مطالب شکوهمند، فرازمند و عرشی نقل می‌فرمود که گویا در جانش نشسته و ذاتی او گردیده است. این نکته در جای جای هزار و یک نکته، هزار و یک کلمه، عاقل به معقول به چشم می خورد. مثلا اکثر رساله‌های علامه شعرانی در فلسفه غرب در لابه‌لای آثار ایشان پیداست و اکثر رساله‌های اتحاد عاقل به معقول اساتیدش را، در کتاب اتحاد عاقل به معقول می‌بینی.

استاد با قریحه ذاتی و تأثیر از آیات و روایات توانسته زیباترین واژگان را در زمینه مناجات دور هم بنشاند و مناجات‌نامه‌ای پدید آورد که به نوبه خود در عصر ما بی‌سابقه و کم‌پیشینه است.

قصیده‌های عربی و برخی اشعار فارسی و نکات زیبای ادبی، عرفانی، برهانی، نجومی مرواریدگونه دور هم منظومه زیبایی از محسنات بدیعی را پدید آورده که انسان نشان و نشانه‌هایی از الطاف دریای بی‌کران فیض ربوبی را مشاهده می‌کند و در چهارچوب توحید افعالی می‌توان به بیت زیبای حافظ ترنم نمود که:‌

این همه عکس می  ‌و رنگ‌نگاری که نمود          یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد
مــن زمسجـد به خرابات نه خود افتادم                  اینــم از عـهـد  ازل حاصل فرجام افتاد

  تأثیرگذاری علامه حسن‌زاده و آثارشان بر شخصیت‌ها و متون فلسفی و عرفانی را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

آثار معظم له متین، پخته، سخته و استوار در فنون گوناگون نشانه صلابت، درستی و دقت عالمانه اوست، و هر اثری که از این ویژگی‌ها برخوردار باشد، ماندگار خواهد بود و دستمایه دیگران و منبع سخن آنان خواهد شد و می‌توان به آنها استناد جست.

لیکن محضر درس شخص ایشان و حضور فیزیکی وی با آن بیان جذاب و شیرین تأثیر دیگری بر جان‌های مستعد داشت. این ناچیز پیوسته این جمله را در زبان داشتم که درس و سخن معظم له فولاد سخت و خشن را نرم می‌کند و هر قلبی را همراه خود می‌گرداند، و واقعا چنانچه جنبه قابلی و روحی روانی کسی آماده بود در فاعلیت نفس استاد هیچ کاستی نبود: «انزل من السماء ماءً فسالت اودیهً بقدرها»۲ خداوند از آسمان آبی شیرین، عذب  و خوشگوار فرو می‌فرستد و از هر دره و رودخانه و ظرفی سیلابی به اندازه ظرفیت همان رود و رودخانه جاری شد، چنان که استاد پیوسته به این شعر ترنم داشت:

بــرد آب زیـــــــن بحــــر فیـــــروزه‌ای          به اندازه هستی خویش هر کوزه‌ای

حضرتش در درس‌های نجوم، هندسه، مثلثات، ریاضیات بحث را به آیات و روایات و اخلاقیات سوق می‌داد و چه بسا به طور کلی از بحث اصلی جدا می‌شد و خود به خود انسان را به یاد برهان شفای بوعلی سینا می‌انداخت: ابن سینا، در حالی که پیرامون برهان سخن می‌گوید مثالی از نجوم، طب، ریاضیات، موسیقی، ابعاد اجرام و هندسه شاهد می‌آورد. از این رو، مدرّس‌های کتاب‌های ابن سینا اگر تدرّب لازم را دارا نباشند و جامع فنون نباشند، قدرت تدریس و احاطه به مطالب شیخ را از دست می‌دهند. ابن سینا در نمط ششم اشارات در حالی که مطلب فلسفی و روان‌شناسی تقریر می‌کند مثالی از «توافی اوجهای افلاک عطارد» به میان می‌آورد و استاد فلسفه را به قلمرو و هیأت می‌برد. حضرت استاد نیز هنگام تدریس جولان فکرش او را بهدیگر شاخه‌های علوم می‌‌کشاند و شاگرد را با افقی جدید و فنی تازه آشنا می‌کرد و به انسان نگاهی جدید می بخشید گرچه برای برخی خوشایند نبود.

راهکارهای حضرت استاد در تربیت شاگردان را بیان کنید؟

حضرت استاد انسانی سخت‌کوش بود از این رو دوست می‌داشت انسان‌هایی سخت‌کوش دنبال او بیایند و پا جای پای او بگذارند، ولی چنان که می‌دانید این راهکار بسیاری را خسته می‌کند و انسان را به یاد منطق الطیر عطار و واماندن پرندگان در طول مسیر می‌اندازد، اما اگر کسی را می‌یافت آن‌گونه که او می‌خواست و می‌کوشید آن‌گونه که او می‌کوشید البته به قله رفیع کمال دست می‌یازید در این باره این خاطره شنیدنی است: روزی در درس تمهید القواعد یکی از اصحاب درس با زبانی پرگله عرض کرد حضرت استاد چرا ما نمی‌رسیم و آدم نمی‌شویم و نشدیم؟ استاد در جواب او خطاب به همه اصحاب بحث فرمود: شما دست بیعت به من بدهید و آنچه می‌گویم به عمل آورید، اگر نرسیدید آن وقت گله کنید. نگارنده سرم را به زیر انداختم و زیر چشمی دوستان را می‌نگریستم، دیدم آنها هم سر به زیر انداخته و زیرچشمی بقیه را می‌نگرند، حتی آن کس که سؤال مزبور را از استاد پرسید، او هم سرش به زیر بود و دست بیعت نداد. چون فی الجمله می‌دانستیم ریاضت‌های استاد بسی سخت و جانکاه است، او بارها می‌فرمود با گفتن حلوا که دهان انسان شیرین نمی‌شود، باید پا به پای استاد و زیر نظر او راه رفت و سیر و سلوک داشت تا به جایی برسد.

البته استاد معظم اگر به قول خودشان «نفس مستعدّه‌ای» می‌یافت در تربیت او از هیچ کوششی دریغ نمی‌داشت. چنان که خود معظم له از برنامه‌های سیر و سلوک الهی قمشه‌ای و سید محمدحسن الهی قاضی تبریزی بارها سخن به میان می‌آورد و خاطره ‌ها داشت. از جمله از راه سیر و سلوک بوده که جناب الهی تبریزی خدمت فارابی (با احضار روح او) موسیقی کبیر را آموخته و پس از خواندن، تألیفی در این زمینه داشته است. لیکن حضرت استاد- در این اواخر یا آخرین باری که خدمتشان رسیدم- فرمود من آن کتاب موسیقی که تألیف کرده بودم را محو کردم مبادا به دست نااهلان بیفتد. خاطره دیگری که درباره الهی قمشه‌ای نقل  می‌فرمودند و همچنین حضرت استاد جوادی آملی(مدظله العالی) نیز بیان می‌کردند حالات جذبه مرحوم الهی بود که مردم هم دیده و گفته بودند حضرت آقای الهی قمشه‌ای چون پیوسته به آسمان می‌نگرد و جذب خالق آفرینش است سرانجام ماشین به او می‌زند و اتفاقا در مشهد مقدس ماشین به او زده و او بیهوش گردیده وقتی چشم می‌گشاید خود را در ماشین می‌بیند که به سمت بیمارستان می‌برند، دستور می‌دهد اولاً او را به سمت مدرسه نواب ببرند و ثانیاً راننده را آزاد کنند. او در مدرسه نواب به دوستان اهل علم می‌گوید بالای سر من صد مرتبه بگویید «یا جابر العظم الکسیر» بعد او را به تهران منتقل می‌کنند. حضرت استاد جوادی(مدظله) می‌فرمود به عیادت استاد رفتیم استخوان‌های دست و شانه او شکسته و بسته بود هنگامی که فشار درد او را بی‌طاقت می‌کرد صدا می‌زد برادر زاده او که کودکی خردسال بود می‌آمد، حضرت الهی دستور می‌داد «غزل قرآنیه» را بخوان آن کودک، مؤدب می ایستاد و غزل استاد را چنین می‌خواند:

چه خوش است یک شب بکشی هوا را         بــه خلــوص خواهـی  ز خدا، خدا را
بـــــــه حضــــــور خــوانی  ورقی ز قرآن           فـکنــــــــی در آتــش کتــب ریــا  را
شــــود آن کـــــه گــاهی بدهند راهی          بـه  حضور شاهی چو مــن گــدا را
فـلکــــا شکـــــستی دل عـاشقـان را            زچــه روی بـستــی کمــر  جفا را

تا آخر اشعار، وقتی غزل به پایان می‌رسید گویا استاد در خلسه رفته و مسکنی به او تزریق کرده بودند و تا مدتی درد را فراموش می‌کرد.
حضرت استاد حسن‌زاده پیوسته از روحیات عرفانی و جذبات ربانی آقای الهی قمشه‌ای سخن بر زبان می‌راند و می‌فرمود در ۱۳ یا ۱۴ سالی که خدمت این مرد بزرگ زانوی خوشه‌چینی بر زمین می‌زدم، دو نوبت نمط العارفین اشارات را تلمذ کردم و حضرت الهی همه را با حال جذبه و گریه تدریس می‌فرمود. حضرتش در هر جلسه‌ای وارد می‌شد سخن را از همه می‌ربود و به سمت و سوی قرآن تفسیر و حدیث و عرفان می‌کشاند و نمی‌گذاشت آن جلسه به حرف‌های معمولی بیهوده و یا غیبت کشیده شود.
حضرت استاد گویا از این مرد بزرگ چونان سایر استادانش اثرعمیق پذیرفته بود و نصیحتش پیروی از اینان بود. از حضرت علامه طباطبایی خاطرات و داستان‌ها داشت که بسیاری از آنها را با تاریخ ذکر می‌فرمود و در آثارشان کم و بیش به چشم می‌خورد.

  برخورد حضرت علّامه را با مردم و برنامه‌های تبلیغی بیان کنید.

تا آنجا که حضرت استاد (مدظله) می‌فرمود: پیوسته برنامه تبلیغی به ویژه در شهر آمل داشته است، حتی بعد از انقلاب معظم‌له از جانب حضرت امام خمینی(ره) به امامت جمعه آمل منصوب گردید، و رنج‌های فراوان برد به ویژه که وسایل لازم برای مسافرت نداشت و گاهی گفته می‌شد ایشان با ماشین‌های بارکش و یا تانکرهای نفت مسافرت می‌کنند، انسانی که بیماری قلبی دارد به خاطر تبلیغ دین و تصلّب ایشان در ولایت به این رنجها تن می‌دهد.

از طرف دیگر حضرت امام(ره) غیر از انقلاب اسلامی که مملکت را از دست اجانب و عمال و مزدوران داخلی آنان نجات داد و سکّان‌دار هدایت این کشتی گردید و نرد اجانب پرستان را به ششدر برد.

ســـکّان که به دست تو بچرخید به دوران     از بـحــر خطــر باز رهیـد  کشتی و لنگر

ز آنجـــا که تو بستی ره الحـاد به طاغوت     نــرد شمنی رفت فرو مهـره به ششدر

حوزه‌های دینی را نیز از تحجّر نجات داد و انقلابی در دانشها و فنون‌ عقلی و عرفانی پدید آورد، ما قبل از انقلاب در خانه‌ای درب بسته شروع به آموزش تمهید القواعد ابن ترکه نمودیم. حضرت استاد حسن‌زاده(مدظله) می‌فرمود: مواظب باشید بیگانه داخل خانه نشود، و بنا به سروده حافظ:

دانی که چنگ و عـود چه تقریر می‌کنند          پنهـــــــان خورید بـاده که تکفیر می‌کنند

نامـوس عشـق  و رونق عشّاق می‌برند          عیـــــب  جوان و سرزنش  پیـر مـی‌کنند

گــوینــــد رمز عشق مگوئیـد  و مشنوید           مشکل حکایتی است که تقریر می‌کنند

چنان که حضرت علامه جوادی(مدظله) نیز می‌فرمود: ما معاد اسفار را پنهانی خدمت حضرت علامه طباطبایی تتلمذ نمودیم و حضرت علامه می‌فرمود: معاد اسفار هنوز مرزوق حوزه‌های دینی نشده است، اما با ظهور امام(ره) و انقلاب فرهنگی او، هم تمهید القواعد به عرصه حوزه‌ها برگشت و هم حضرت علامه جوادی برای نخستین بار رسما معاد اسفار را تدریس فرمود و شگفتا که چه معارف عرشی از این کتاب پیرامون فهم آیات قرآن به دست آمد و دیدگاه انسان را در معاد، مبدأ و معراج حضرت ختمی مآب به افقی جدید باز می‌کند. مدارس عقلی و عرفانی روحی تازه یافت، و نسیمی جانفزا از ناحیه قرآن و شریعت غرا جهان اسلام را عطرآگین نمود، حواشی عارفانه حضرت امام(ره) بر فصوص الحکم و مصباح الانس و نیز سرّ الصلاه عاشقانه او همچون سایر تألیفات سودمندش به حوزه‌های دینی جانی تازه بخشید و باده‌ای از توحید ناب را نوش جانشان گردانید. چرا که حضرت امام خود زان باده نوشیده بود:

زان بـــــاده توحیــد که سرمست الستی           قسمت نشود دیگری زان ساقی و ساغر

خداوند ایشان را غریق بحار رحمت کند که باران رحمت دانش توحید و یکتاپرستی ناب را بر بیابان‌های تفتیده و دل‌های سوخته فروبارید و استادان ما از جمله حضرت علامه حسن‌زاده بر این نعمت عظیمی پیوسته شاکر بودند و هستند.

مهمترین ویژگی‌های علمی، اخلاقی و اجتماعی حضرت علامه را ذکر کنید؟

اما در ویژگی‌ علمی، ایشان شخصیتی است ذوالفنون و در تدریس هر فن از فنون حکمت، عرفان، هندسه، نجوم، هیأت، ادبیات، اعداد و… که وارد می‌‌شد، حق سخن را ادا می‌فرمود.

افزون بر ادای سخن، پنجره‌هایی از پژوهش تحقیق، رازگشایی‌های مطلب، از کتاب‌های گوناگون و شخصیت‌ها بر انسان می‌گشود و گویا این شیوه را از استاد خویش حضرت رفیعی قزوینی آموخته بود که می‌فرمود از کثرت تضلّع در هر فن هر درس او فهرست یک کتاب قرار می‌گرفت.

از ویژگی‌های اخلاقی معظم له این که خوش برخورد و خوش مجلس بود. مطایبه‌های عالمانه فراوانی از استادان و کتاب‌های گوناگون داشت و گاهی اشعاری در این زمینه می‌خواند که برخی از آنها از سروده‌های خود ایشان و برخی از سروده‌های دیگران بود و چنانچه کسی به نوشته‌های معظم له مراجعه کند گاهی مطایبه‌های سودمندی می‌یابد از جمله بسیار گردیدن و چرخیدن در کوچه و خیابان‌های تهران و خانه اجاره‌ای نیافتن و شکایت‌نامه‌ای در قالب شعر به استاد شعرانی ارائه دادن و پاسخ نامه حضرت علامه شعرانی، معظم له آن اشعار را به کرات می‌خواندند و زمانی اشعاری پیرامون مصادر جعلی و مطایبه‌هایی از مرحوم الهی قمشه‌ای و علامه شعرانی، و از زهرالربیع و….

از دیگر ویژگی‌های حضرت علامه حسن‌زاده علم دوستی، دانش‌پژوهی و تتبع فراوان بود. معظم له غیر از آن که فدوی علم بود، هر دانش‌ پرستی را محترم می‌شمرد. در خاطره‌ای از استاد الهی قمشه‌ای می‌فرمود: روزی به پیامبر(ص) خبر رسید که فلان مرد یهودی مرده است. پیامبر(ص) به اصحاب فرمود به تشییع جنازه او برویم. گفتند یا رسول الله یهودی است؟ فرمود یهودی باشد، ولی او یک پزشک است، از نظر رسول الله(ص) دانش طب و پزشکی آن اندازه ارزشمند است که حتی اگر در وجود یک نفر یهودی هم قرار داشته باشد، قابل احترام است. و این که پیامبر(ص) فرمود داشنجو باشید گرچه آن دانش در چین باشد (اطلبوا العلم ولو بالصین)، بسی مسلم است که منظور پیامبر(ص) ارج نهادن به علم است وگرنه بدیهی است که در آن زمان دانش دین در چین وجود نداشت.

بر این پایه حضرت استاد بر علم ارزش قائل بود در هر رشته‌ای که باشد. هیأت، نجوم، طب، هندسه استدلالی، ریاضیات، مثلا غلط است که بگوییم ثاوذوسیوس چون معلوم نیست دینی داشته باشد، هندسه «اُکَر» او را نخوانیم و یا مثلا از دست‌آوردهای دانش فضای امروزه بی‌بهره بمانیم و یا … .

حضرت استاد(مدظله) فدایی علم بود و به دانش عشق می‌ورزید، و طی ۲۲ سالی که در خدمتش بودم این خاطره را به کرات نقل می‌کرد و تأسف می‌خورد، می‌فرمود روزی خدمت علامه شعرانی بودیم و آثار گرفتگی، اندوه و غصه در چهره ایشان مشاهده کردیم. حضرتش فرمود می‌دانید چه اتفاق سنگینی رخ داد؟ یک هواپیما پر از کتاب‌های خطی ارزشمند و از منابع اصیل که سرمایه هزاران دانشمند مسلمان در علوم و فنون مختلف بود از این مملکت خارج شد، سپس علامه شعرانی افزود صدمه و ستمی که این پدر و پسر (رضاخان و محمدرضا پهلوی) به اسلام و مسلمین وارد کردند، بنی امیه، شمر و خولی وارد نساختند، چرا باید کتاب‌های ارزشمند و نتایج سودمند هزاران دانشمند مسلمان و نتایج فکری آنان به کتابخانه‌ها و موزه‌های اجانب و کفار سرازیر شود.

اینجانب تا آنجا که توانست بسیاری از کتاب‌های سودمند و منابع دست اول و اصیل علوم و فنون مختلف که از ممالک اسلامی در کتابخانه و یا موزه‌های بزرگ غرب گرد آمده است را در جلد سوم و چهارم هیأت و نجوم اسلامی به نگارش درآورد.

چند خاطره آموزنده‌ای که از استاد در یاد دارید را بیان نمایید.

خاطرات از استاد فراوان است که برخی نوشته و برخی نانوشته مانده است از جمله:

خاطره‌ای است در بردارنده احترام استاد به استادان خویش:

بعد از سال‌های ۵۰ ش، شبی بعد از نماز مغرب و عشا که از حرم حضرت معصومه(علیهاالسلام) خارج شدم حضرت آقای الهی قمشه‌ای را زیارت کردم، پس از احوال پرسی عرض کردم به حجره ما تشریف بیاورید، فرمود قرار است به حجره آقای موسوی در مدرسه سعادت بروم اگر می‌دانید مرا راهنمایی کنید، با هم به راه افتادیم در اثناء راه پرسیدند چه می‌خوانید، اشاره به رسائل کردم فرمود: «آیا قطع قطّاع حجت است؟» عرض کردم برای خودش که به نحو مسلّم حجت است، معظّم له سخن را به دست گرفت و تا رسیدن به حجره نامبرده توضیح داد، آقای موسوی بسیار خرسند گردید او در مدرسه سعادت با جناب فیاضی هم حجره بود و به محض ورود حضرت الهی چند لحظه نگذشت که حضرت استاد علامه جوادی تشریف آوردند، سخن آقای الهی در این وقت به ماجرای قیام یحیی بن زید در طبرستان رسیده بود. پس از ادای احترام حضرت استاد جوادی، دیری نگذشت که حضرت استاد حسن‌زاده تشریف آوردند، اینجا بود که به طور کلی صحنه دگرگون شد، زیرا حضرتش زانو زد که پای حضرت الهی را ببوسد، بنده که به شگفتی افتادم این اندازه احترام و ادب یک شاگرد نسبت به استاد؟! واقعاً تعجّب آور بود، جناب آقای حسن‌زاده به عنوان استاد جامع و ذوالفنون حوزه زانوی ادب زده که پای استادش را ببوسد، سپس اصرار ورزید که باید به منزل تشریف بیاورید، حضرت الهی هم اصرار به ماندن در حجره داشت ولی بالاخره به هر طوری بود استاد را راضی نمود که به منزل بروند، نکته قابل ملاحظه پاسداشت مقام استاد بود.
حضرت الهی قمشه‌ای در تهران وفات یافت و جنازه‌اش را به قم منتقل کردند که یکی از دوستان این خبر را به ما رسانید، در همان لحظه که بعد از ظهر گرمی بود فوراً به صحن آمدیم و پس از چند دقیقه حضرت آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری(ره) فرزند بروند حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری(ره) برای نماز تشریف آوردند و پس از نماز جنازه را به وادی السلام انتقال دادند، چیزی نگذشته بود که این خبر به حضرت علامه طباطبایی، حضرت استاد جوادی آملی و حضرت استاد حسن‌زاده آملی رسیده و تشریف آوردند، حضرت علامه در تمام وقت مراسم دفن را بالای قبر ناظر به درون قبر نشستند و دعا می‌خواندند و این دو بزرگوار دیگر به احترام جناب علامه طباطبایی بالای قبر ایستادند، وقتی ملقّن تلقین می‌داد گفت یا مهدی بن، کسی نام پدر ایشان را نمی‌دانست که فوراً حاج آقا حسن‌زاده فرمود: بن ابوالحسن، اما وقتی کفن را از چهره حضرت الهی کنار زدند اینجانب یک درخشندگی و زیبایی خاصی در صورت الهی می‌دیدم که از زمان حیاتش بسی زیباتر بود، و به یاد جمله زیبای فرشتگان افتادم که به مؤمنان واقعی می‌گویند: «نم نومه العروس»، نزدیک غروب بود که مراسم تدفین تمام شد، صبح فردای آن روز با چند نفر طلبه قمشه‌ای درب منزل استاد رفتیم، وقتی چهره حضرت استاد حسن‌زاده را مشاهده کردیم و آثار غم و اندوه و زردی چهره و چشمان فروهشته او را دیدیم، عرض کردیم برای جلسه ترحیم چه کنیم؟ حضرت استاد جمله عجیبی فرمود، واقعاً شگفت‌انگیز، فرمود بنده در شب گذشته سه نوبت به زیارت تربت استاد رفتم، در مرتبه اول مقداری نشستم و به منزل برگشتم، دلم آرام نگرفت، مرتبه دوم به وادی السلام برگشتم به سر تربت استاد، بعد از مدتی باز به منزل آمدم، دلم تسلّی نیافت،‌ برای سوّمین بار به تربت شریف استاد برگشتم مدتی ماندم وقتی برگشتم صبح شده بود و الآن هم نمی‌دانم چه کنم. در تمام مدت مراسم ترحیم جناب علامه طباطبایی حضور داشتند نیز حضرات جوادی و حسن‌زاده‌(مدظلّهما). نکته چشم‌گیر برای ما لطافت روح حضرت استاد حسن‌زاده و شدت ادب و فنای معظم‌له در استادشان الهی قمشه‌ای است، زیرا کمتر شنیدیم کسی برای بهترین عزیزانش یک شب تا صبح سه نوبت به زیارت عزیزش در حال تردّد باشد.

خاطره طی الارض: حضرت علامه حسن‌زاده(زید عزّه العالی) به کرات می‌فرمود:

استاد ارجمند ما حضرت الهی قمشه‌ای از استاد خویش آقا میرزا محمد طاهر تنکابنی چنین نقل می‌فرمود:

«آقا محمد رضا(ره) با این که شاگردان چیره‌دستی در حکمت و عرفان تربیت کرده بود گویا مرحوم تنکابنی را جهت طی الارض و همسفری مناسب‌تر دیده و به او پیشنهاد زیارت حضرت معصومه(علیها‌السلام) در قم را کرده است، میرزا محمد طاهر به دلیل آن که در آن شب مهمان داشته بر همراهی عذر می‌آورد، عارف قمشه‌ای می‌فرماید: ان‌شاءالله تا آن ساعت به تهران باز خواهیم گشت و شما به پذیرایی میهمانان خواهید رسید، پس از آن که مرحوم تنکابنی اظهار رضایت می‌کند، ناگهان از مدرسه صدر تهران خود را مقابل مدرسه فیضیه قم می‌بینید و به اتفاق استاد به زیارت معصومه(علیها‌السلام) مشرف شده و سپس از همانجا باز طی الارض به تهران بر می‌گردند.

مرحوم الهی قمشه‌ای نیز فرموده است: «طی الارض داشتن دو نفر برای من ثابت است، یکی مرحوم آقا محمد رضا و دیگری شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی.»

خاطره خوشی را از آقا محمد رضا و شاگرد کامل او میرزا هاشم اشکوری پیرامون «اعیان ثابته» در کلمه «عُقلت» به ضم عین و کسر قاف و یا «غفلت» به ضم غین و کسر قاف اختلاف شد بین استاد و شاگرد  و قرار بر این شد که هر کدام زودتر از دنیا رفت دیگری را از حقیقت مطلع سازند، اما استاد زودتر به رحمت الهی وارد شد و به شاگرد حقیقت را رساند، این خاطره را استاد در چاپ جدید تمهید القواعد نیز قلمی فرموده است.

خاطره‌ای که حضرت استاد در جلسه درسی بیان می‌کردند، می‌فرمودند سالها خیال می‌کردم عارف کامل حضرت آقای ملکی تبریزی در نجف دفن شده‌اند تا این که از جلوی شیخان به نزدیکی حرم مطهر حضرت معصومه(علیها‌السلام) می‌رسیدم که ناگهان کسی پرسید قبر آقای ملکی تبریزی را می‌خواهید؟ گفتم: مگر ایشان در قم دفن شده‌اند گفت، بلی، با او به راه افتاده در قبرستان شیخان، بر سر قبری آورد و گفت اینجاست، بعد می‌خواست از من دور شود که از او پرسیدم شما که هستید؟ گفت ما مشتری‌های خودمان را می‌شناسیم و به سرعت خارج شد.

گفتنی است هر یک از خاطره‌هایی که از خاطر گذشت نکات سودمندی را همراه دارد، مثلاً در رابطه با حضور علامه طباطبایی به تمام وقت در مراسم ترحیم وتدفین الهی قمشه ای رازی نهفته است که بین این دو بزرگوار دوستی و رفاقت ویژه‌ای وجود داشت، این نکته را نگارنده از حضرت آقای انصاری دارابی(مدظله) به عنوان یک عارف و حکیم متاله شنیدم که معظّم له خاطره‌ای زیبا در این باره را نقل می‌فرمود که در جای مناسب قابل ذکر است.

خاطره‌ای که ذیلاً از نظر می‌گذرد را گمان ندارم جایی به چاپ سیده باشد، این خاطره علمی نیز شایان توجه است.

روز یکشنبه ۲/۱۱/۷۳ ش، تلفن به صدا درآمد و دانشمند بزرگ دانشنامه جهان اسلام که سالهاست با ایشان آشنا هستم و احیاناً مقالاتی نیز جهت آن دانشنامه به نگاشته‌ام، یعنی جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن طاری از من خواست از حضرت علامه استاد حسن‌زاده(مد ظله) وقت بگیرم که به اتفاق جناب مهندس ما شاءالله علی احیائی که از شاخص‌ترین دانشمندان دانش فلک به ویژه در قبله‌شناسی و ساعت‌های آفتابی و چندین اثر علمی دیگر است از تهران به قم بیایند و حضرت استاد را زیارت کنند.

روز دوشنبه ۳/۱۱/۷۳ ش، صبح ساعت ۸ به منزل استاد زنگ زدم و وقت گرفتم، ایشان فرمود: منزل متعلّق به ایشان است، پاسخ استاد را به تهران انتقال دادم، و صبح روز چهارشنبه ۵/۱/۷۳ به خدمت استاد رسیدیم، جلسه گرم و با صفا از ساعت ۹:۳۰ صبح شروع شد، مهندسی علی احیائی پرسید: وجود مبارک سالم است؟ استاد در حالی که از درد قلب می‌نالید و ناراحت بود فرمود: البته که وجود سالم وجود دارد سپس افزود: برخی از شمشیرهای هندی به قدری تند و تیز است که در حالی که در غلاف است غلاف را می‌شکافد، جان‌های برخی انسان‌ها نیز چنین است، نفوس سالم، بدن را به جنب و جوش می‌آورد، سپس متمسک به مثال ماه و پوساندن کتان و شعر مطول شدند که:

لا تعجبوا من بلی غلالتّه           قـد زُّر ازراره علی القمر

بعد فرمودند من تألیفاتی که از شما(احیائی) به دستم رسیده در قفسه‌ای جدا نگهداری می‌کنم.

آنگاه سؤال از شرح زیج بهادر حالی شد که استاد فرمود: بخش‌های قبل از جداول را شرح کرد، آنگاه هم بحشی ما جناب آقای شاهچراغی که انسانی واقعاً نیک بود آن را به همراهی شرحی که بر «فارسی هیئت» نوشته بودم از من گرفت تا استنساخ کند و به من برگرداند، یک سال گذشت از او جویا شدم، گفت: هنوز استنساخ به پایان نرسیده است، چندی نگذشت که اطلاعیه وفات او به دستم رسید، بعد از آن هر چه سراغ از شرحهایم گرفتم، چیزی به من ندادند که مایه تأسف شدید من گردید.

همچنین حاشیه کاملی بر شرح اشارات از بدو تا ختم نوشتم که یکی از دوستان از من گرفت از آنها زیراکس بگیرد و به من برگرداند، من او را تا یک سال ندیدم، پس از یک سال که او را پیدا کردم و تقاضای کتابم را نمودم گفت: به شما برگرداندم و گفتم، پس از یک سال من الآن شما را پیدا کردم ولی او همچنان به گفته خود اصرار ورزید، حضرت استاد در اینجا متوسّل به طنز شد و به شوخی فرمود: هر چه او را قسم دادم به نبوت مسیلمه کذّاب و به امامت میرزا محمد علی باب که به من برنگرداندی و او نپذیرفت.

استاد سپس سه کتاب بسیار مهم از کتابخانه شخصی خویش بیرون آورد و به ما نشان داد، یکی تحریر خواجه طوسی بر مجسطی بود که داستان خرید این کتاب را در سالهای تحصیلی در تهران که قبل از سال ۱۳۴۲ ش بود بازگو کرد و فرمود به کتابفروشی شمس رفتم، او مشتری من بود، گفت من این کتاب را خریده‌ام، گفتم چند؟ گفت: شصت(۶۰) تومان خریده‌ام و ده(۱۰) تومان هم برای خودم می‌خواهم، من به جیب خودم مراجعه کردم و دیدم پنج ریال پول دارم، کتاب را خریدم و به رسم امانت به قفسه دیگری منتقل کردم و فوراً به مدرسه مروی برگشتم و از دوستان (به طنز و شوخی) گدایی را شروع کردم، یک تومان، پانزده ریال و … تا آن مبلغ را جمع کردم و کتاب را گرفتم.

کتاب دوم، کتابی است خطی که به قول حضرت استاد، دست خواجه نصیر الدین طوسی آن را لمس کرده یعنی «تحریر مجسطی» یا «خلاصه مجسطی» تألیف محیی الدین مغربی معاصر خواجه که در زمان حیات خواجه به نگارش آمده بود، در صفحه اول پس از نام مؤلف (محی الدین مغربی) که با خط قرمز نگاشته شده بود مغربی نسبت به خواجه کلمه «اطال الله بقاه» نوشته شده بود، به گفته استاد(مد ظله) جلد این کتاب از پوست حمار ساخته شده که دارای استحکام زیاد باشد.۳

کتاب سوم که نیز خطی بود نسخه‌ای است از شرح زیج ایلخانی (شاهی) از بیرجندی که با خط خوب و به ویژه حاشیه‌ای داشت که زیبایی خط نستعلیق در آن به حدّ اعجاز رسیده بود.۴

پس از زیارت کتاب‌های یاد شده جناب آقای طارمی سوالی از کتاب شفای بو علی سینا کرد که مراد از اراضی محترقه یا احجار محترقه چیست؟

استاد فرمود: می‌تواند مواد آتش‌زا باشد.

سپس سخن از حوزه‌های علمیه به میان آمد، حضرت استاد بسیار ناراحت بود از این که حوزه‌ها از این گونه علوم می‌گردد و شاگردان این دانش‌ها دلباختگی لازم نسبت به آنها را ندارند، مظاهر طبیعت، تجملات و … آنها را از علم جدا ساخته و می‌سازد به قدری جلسه زود سپری شد که مهندسی احیایی گفت من باور نکردم که بیش از دو ساعت است که در خدمت معظم‌له می‌باشیم بلکه به گمانم یک ربع ساعت می‌باشد.

در وقت خداحافظی جناب مهندس احیایی با استاد معانقه کرد و به شدت گریست، او به گونه‌ای استاد را در بغل گرفته بود و می‌گریست که مایه شگفتی بود.

گفتنی است مجلس استاد به گونه‌ای بود که با برخورد شیرین و دلنشین و گشاده رویی هر تازه واردی را شیفته خود می‌ساخت. در پایان از این که نتوانستیم حق سخن را ادا کنیم پوزش می‌طلبم.

پی‌نوشت: 

۱٫ دروس معرفه الوقت والقبله، ص ۵۳۶ و بعد.
۲٫ رعد / ۱۶٫
۳٫ برای توضیح بیشتر به جلد سوم که هیئت و نجوم اسلامی، اختر شناسان و نوآوران مسلمان، ص ۵۰۲، به قلم استاد زمانی قمشه‌ای.
۴٫ رک به اختر شناسان و نوآوران مسلمان ج ۴، ص ۱۲۹، بیرجندی عبدالعلی، به قلم استاد زمانی قمشه‌ای.